مظلومیت اهل بیت(ع)

 عن عاصم بن حميد عن أبي عبد الله ع قال لقي المنهال بن عمرو علي بن الحسين بن علي ع فقال له كيف أصبحت يا ابن رسول الله قال ويحك أ ما آن لك أن تعلم كيف أصبحت أصبحنا في قومنا مثل بني إسرائيل في آل فرعون يذبحون أبناءنا و يستحيون نساءنا و أصبح خير البرية بعد محمد يلعن على المنابر، و أصبح عدونا يعطى المال و الشرف، و أصبح من يحبنا محقورا منقوصا حقه، و كذلك لم يزل المؤمنون و أصبحت العجم تعرف للعرب حقها بأن محمدا كان منها و أصبحت قريش تفتخر على العرب بأن محمدا كان منها، و أصبحت العرب تعرف لقريش حقها بأن محمدا كان منها و أصبحت العرب تفتخر على العجم بأن محمدا كان منها و أصبحنا أهل البيت لا يعرف لنا حق فهكذا أصبحنا يا منهال

عاصم بن عبد الحمید از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود : منهال بن عمرو ، علی بن حسین بن علی(ع) را ملاقات کرد. منهال به امام سجاد(ع) عرض کرد : یا بن رسول الله ! چگونه صبح کردی ؟

امام سجاد (ع) فرمود : ای منهال ! اگر می خواهی بدانی که ما شب را چگونه به صبح رساندیم ، بدان که :

-       ما در میان این قوم مانند بنی اسرائیل روز گار می گذرانیم که "یذبحون ابنائنا و یستحیون نسائنا" ؛ مردان ما را می کشند و زنان ما را زنده نگه می دارند ؛

-       بهترین افراد بعد از پیامبرj در منبر ها مورد لعن و دشنام قرار میگیرد ؛

-       دشمنان ما از مال و منزلت اجتماعی برخوردار می شوند ؛

-       دوستان ما مورد تحقیر واقع می شوند و حق شان ضایع می شود و مؤمنان همیشه اینگونه بوده اند ؛

-       ای منهال ! عرب ها بر عجم ها فخر می کنند که محمد j از ما است و قریش بر عرب افتخار می کنند که محمدj   از ما است و عرب نیز این امتیاز آن ها را قبول دارند و عجم نیز امتیاز عرب را قبول دارند ؛ اما ما آل محمدj شب را به صبح رساندیم در  حالی که هیچکس بخاطر محمد j حقی برای ما قایل نیست.

-        

http://ts1.mm.bing.net/th?id=H.4766568471069476&pid=1.1

سخنان حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی در مورد مسئولیت سادات در قبال ایام فاطمیه

[تصویر: A0820816.jpg]

حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی امروز باتوجه به سال روز شهادت حضرت صدّیقه کبرا، ادامه بحث قواعد فقهیه در مسجداعظم قم درمورد فدک را به جلسه بعد موکول نمودند و درباره این روز فرمودند:

نتیجه مباحث گذشته دراین جمله خلاصه می شود:

برطبق سنتی که صدورش از شخص خانم انبیاء مسلّم است، انقباض [وناراحتی] فاطمه زهرا انقباض اوست وانبساط [وشادی]فاطمه زهرا انبساط اوست وبه مقتضای نص وتصریح قرآن- وما آتاکم الرسول فخذوه- تمام فرق اسلامی باقطع نظر از مذهبی دون مذهبی، باید عزای فاطمه زهرا را مناسب با عظمت این مصیبت اقامه کنند واین قضیه تعبدی نیست. با قطع نظر از مذهبی ومسلکی، مقتضای ایمان به خدا و مقتضای ایمان به خاتم انبیاء به حکم سنت قطعیه اقامه شعائر فاطمیه است.
[تصویر: zahra.jpg]
تمام مسلمانان باید عزادار باشند

نتیجه این مباحث : فاطمیه متعلق به شیعه نیست بلکه تعلق دارد به هر کس که ایمان به قرآن وسنت رسول دارد. قهرا باید در انقباض خانم(ص) منقبض باشد ودر انبساط او منبسط. این قضیه از قضایایی است که «قیاساتها معها»، منتها وظیفه دو طایفه سنگین تر است:

۱٫ علما وخواص مسلمین که دقائق کتاب وسنت را می فهمند و واقعه را هم آن چنان که هست می دانند قهرا وظیفه این طبقه سنگین تر است.

۲٫ کسانی که رابطه نسبی با صدیقه کبرا دارند ودر زمره اولاد او شمرده می شوند. این طبقه هم مسولیت خاصی دارند که باید روشن شود.




پیامبراکرم بوی درخت طوبی راازحضرت زهرااستشمام می کرد

اما عظمت مصیبت به بیان سنتی که در مذهب شیعه هست، دراین جا یک حدیث کافی است چون ایام فاطمیه در پیش است. این عزا از فردا شروع می شود به سوم جمادی الثانیه ختم می شود. مجالس ومحافل باید دراقطار مملکت مشحون[و آکنده] باشد به بیان فضائل آن حضرت و مناقب او وآنچه نسبت به آن حضرت واقع شد. این امر ضروری هر مسلمانی است بالاخص کسانی که پیرو این مذهبند. آن روایتی که از طریق شیعه مطرح است یکی بس است . سند این روایت [آن قدر محکم است که] برای مثل شیخ انصاری حجت است در اهمّ مسائل فقهیه. قلّت وسائط که یکی از امور مهمه در شدت وثوق به صدور است، این جهت اول. جهت دوم احوال این روات در رجال و روایاتشان . رجال روایت همه موثقند به توثیقات قدمای اصحاب مثل شیخ ونجاشی. یک نفر موثق است به توثیق عام آن هم توثیق عام از شیخ طوسی در «عدّه» واز علی بن ابراهیم در تفسیر. رجال روایت هم دارای این خصوصیت هستند:

[تفسیر القمی‏] أَبِی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ



متن روایت:

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص – این صیغه مفید دوام واستمرار است کار دائمی اش این بود نه تنها به نحو اتفاق- یُکْثِرُ تَقْبِیلَ فَاطِمَةَ ع فَأَنْکَرَتْ ذَلِکَ عَائِشَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَائِشَةُ إِنِّی لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَأَدْنَانِی جَبْرَئِیلُ مِنْ شَجَرَةِ طُوبَى وَ نَاوَلَنِی مِنْ ثِمَارِهَا فَأَکَلْتُهُ . [۱]

[پیامبراکرم همیشه فاطمه زهرا را می بوسید. عایشه اعتراض کرد. پیامبر فرمودای عایشه! هنگامی که به معراج رفتم وارد بهشت شدم وجبرئیل از درخت طوبی نزدیکم آمد و ازمیوه اش به من داد وخوردم وفاطمه از آن به دنیا آمد... ]

خصوصیت روایت این است که مایه تکوّن بدنی او باید در مقام ابیت، عند ربی یطعمنی محقق شود واین حقائق بهت آور است منتها نه برای هر کسی ، برای آن ها که به عظمت اسراء در آن شب واقفند وبه آن قربی که آن شب محقق شد وبعد بفهمند شجره طوبی چیست؟ اوصافش چیست؟ شجره ای که هیچ قصری در بهشت از قصور همه انبیا وامم نیست مگر این که یک رشته از شجره طوبی در آن قصر است. از هم چنین درختی تکوین شد آن نطفه ای که مبدا تکوّن جسمانی اوبود. بعد که فرمود من به زمین آمدم وخدا از آن ثمر شجره فاطمه را به من داد بیان حضرت این است:

فما قبلتها قطّ، هیچ وقت نشد که او را ببوسم و بوی شجره طوبی را استشمام نکنم. کسی که بدن او این است آیا روحش چیست؟ در این جا بحث مفصلی است. در مباحث عمیقه ارتباط ورح وبدن وتناسب بدن با روح با توجه به آن دقائق اگر بدن از درخت طوبی باشد مبدا جسم باشد مبدا روح از کجاست؟ اگر بدن چنین بدنی است نفسی که به چنین بدنی تعلق می گیرد آن نفس چه نفسی است؟ این است که وقتی این حقائق روشن شو دمعنای بیان امام ششم تا حدی واضح می شود چرا فاطمه فاطمه نامیده شد؟ چرا؟ فاطمه از فطم است فطم قطع است فرمود فاطمه فاطمه نامید ه شد چون خلق از معرفت او منقطعند. دست عقل را از نیل به مقام منیعش قطع کرد. برهانش: اگر بدن این است اگر مایه جسمانی از اعلی علیین است آیا خمیره روحانی از کجاست؟ این جا روشن می شود بیان خود امام ششم که روح از چه مخلوق است؟ بدن از درخت طوبی است اما روح من نور عظمت الله . این هم مبدا روح. من نور عظمت الله. دیگر این جا قلم هر نویسنده ای می شکند بیان هر فقیهی وحکیمی الکن است . بدن از درخت طوبی ، روح از نور عظمت خدا آن وقت دل شب این بدن زیر خاک برود وکنار این بدن رادمرد عالم امکان بگوید ای کاش زند ه نبودم وهم چو وضعی را نمی دیدم.



وظیفه فرزندان حضرت فاطمه سلام الله علیها

این واقعه چطور باید احیا شود؟ دراین جا مهم وظیفه اولاد فاطمه است. این هم قسمت دوم است . اولا د فاطمه هرکس که ولد حقیقی است اولا عنوان ولد عنوانی است که شامل کسانی هم که از ناحیه مادر فاطمی هستند شامل می شود به حکم قرآن : ومن ذریته ، برهان این مطلب است. اولاد منحصر به نسلی که از ناحیه پسر است نیست بلکه از ناحیه دختر هم ولد است لذا تمام کسانی که از جهت پدر فاطمی هستند در در جه اولی، تمام کسانی که از ناحیه مادر فاطمی هستند در در جه دوم باید شام غریبان آن حضرت را که روز سوم جمادی الثانیه شب که شد امسال مقرر است که در تمام شهرها هیات خاصه سادات باید شام غریبان بیرون بیایند ووظیفه خودشان را نسبت به مادرشان ادا کنند. این جا دو تا مطلب است:

نگاه به سادات عبادت است

شیخ صدوق در عیون روایتی نقل می کند. مضمون روایت این است: نظر به صورت ذریه آن حضرت عبادت است . این کلمه از کجا نشات می گیرد؟ نظر به کعبه عبادت است. نظر به مصحف عبادت است. نظر به صورت عالم عبادت است. نظر به صورت یک فاطمی که فقط انتساب به او دارد عبادت است. بعد سوال شد از امام هشتم این که نظر عبادت است نظر به ائمه از ذریه است ؟ بیان امام این است که این نظر به همه ذریه فاطمه است. یعنی آن سیدی که چهارده قرن بعد هم بیاید نظر به قیافه او عبادت است. این یک روایت.

روایت دیگر در امالی شیخ صدوق است:

روز قیامت ظلماتی محشر رامی گیرد. بعد که ظلمت سیطره پیده کرد ناگهان انواری در محشر ظهور پیدا می کند، مردم متحیرند که این ها چه طبقه اند؟ ملائکه اند؟ انبیائند ؟ شهدایند ؟ منادی ندامی کند انبیا نیستند، شهدا نیستند، ذریه پیغمبر خاتمند. فقط یک شرط دارد: ما لم یفترقوا عن منهاجه ولم یتلوثوا بمعصیه الله. [۲]

درهر سیدی که این دو خصوصیت پیدا شود:

اول از منهاج[و روش] رسول خدا خارج نشود.

دوم: لوث معصیت به دامنش ننشیند .

این سید در دنیا نظر به صورتش عبادت می شود ودر قیامت هم چراغ فروزان عرصه محشر می شود ولی همه این ها از برکت چیست؟ باید ریشه را پیدا کرد. سادات علویین علویات ذریه رسول که منحصرا غیر از طریق صدیقه کبرا نیست واین هم از عجایب عالم است. چرا به این جا رسیدند؟ منشا این امتیاز چیست؟

وقتی از دنیا رحلت کرد که دیگر گفتنی نیست آن مسائل، کسی هم در خانه نبود فقط اسما بود . غسل کرد. خلاصه .. باشد …بعد دو پسر آمدند پرسیدند اسما مادرمان چه شد؟ هر دو دویدند روبه قبر پیغمبر واحمدا وامحمدا تا وارد مسجد شدند.

آن چه که کمر شکن است این است: امیرالمومنین کسی است که هزار ضربت اثرش برآن بدن بود. درهیچ ضربتی آه نکشید. اما همین که چشمش به این دو پسر افتاد غش کرد. حال چه حالی شد! عبارت این است : آب به صورتش پاشیدند افتاده بود روی زمین. بعد از جا برخاست . آمد وارد خانه شد وارد خانه که شد پرده را از روی صورت برداشت آ ن اساس مطلب این جاست فکشف عن وجهها . فاذن برقعه عند راسها فادن فیها

بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما اوصت به فاطمه بنت محمد اوصت وهی تشهد ان لااله الله وان محمدا عبده ورسوله وان الجنه حق والنارحق وان الساعه آتیه لاریب فیها وان الله یبعث من فی القبور یا علی انا فاطمه . درهمه فاطمه همه راگفت که من کی هستم بدن م چیست روحم چیست بنت محمد زوجنی منک خدا مرا تزویج به توکرده لاکون لک فی الدنیا والاخره انت اولی بی من غیری .حنّطنی وغسلنی وکفنی اما باللیل. وصل علیّ . چه بوده از حنوط از غسل از کفن تا برسد به دفن همه باید نیمه شب باشد ولا تعلم احدا.

بعد هم گفت یا علی تورا به خداسپردم. یعنی دیگر تنها یاور تو تنها رکن تو من بودم . رفتم . آن جمله آخر این است : سادات دیگر بفهمند چه وظیفه دارند اولا علویین، علویات، فاطمیین وفاطمیات درتمام این مملکت، شهادت حضرت زهرا روز سوم جمادی الثانیه، باید به وسیله شما برای همیشه تضمین[؟] شود.



شرکت در عزاداری حضرت زهرا سلام الله علیها

شام غریبان هیئات سادات مستقلا بیرون بیایند وغیر سادات پشت سر آنها ، چرا؟ برای خاطراین که یک بلاغی است کسی تبلیغ کرده کسی واسطه تبلیغ است. آن مطلبی که رسانده به شما چیست؟ ختم وصیت این است:

واقرء علی ولدی السلام

به فرزندان من تا روز قیامت سلام مرا برسان. معنی دارد این کلمه یعنی به آن ها بگو نیمه شب ، حنوط شد دفن شد. وظیفه همه از خواص و سادات معین شد.

بارالها ما را به روح صدیقه کبرا ببخش.

مارا مورد نظر فرزندش قطب عالم امکان قرار بده.

وقتی به پیامبر رسید آسمان ترکید

وقتی به پیامبر(ص) رسید ، آسمان ترکید

دیروز چشمم به مقاله ای افتاد از نویسنده ای که همدیگر را خوب می شناسیم. این نویسنده در بخشی از مقاله اش نسل قوم وقبیله خود را به پادشاهان پیشدادی وکیانی رسانده است تا بدینوسیله فضیلتی برای قوم و قبیله اش اضافه کرده باشد. "هزاره ها از نسل آریان هوشنگ پیشدادی بامیانی اند که سلسله پیشدادیان نیای بزرگ هزاره اند که پایتخت شان در بامیان بوده است " البته ما با اینکه پشتنامه این قوم به پادشاهان کیانی برسد ، مشکلی نداریم ، خدا کند همین طور باشد ؛ اما  وقتی نویسنده ای تناقض گویی می کند ، آدم حرصش می گیرد. این نویسنده پس از اینکه معیار اصلی کمال را تقوا ، ایمان و دانش مفید بر شمرده گفته : " هرکس این سه فاکتور را داشته باشد؛ فضیلت های بیشتری کسب کرده است. در دین مقدس اسلام ، معیار فضیلتی بیش از این شناخته شده نیست... پارتی و نسبت های خونی در این اندیشه منسوخ است" . ایشان شواهدی هم بر ادعای خود اقامه کرده اند. وی مذمت شدید از ابولهب عموی پیامبر(ص) و فرموده پیامبر(ص) که " السلمان منا اهل البیت" را از شواهد مدعای خود ذکر کرده و اضافه نموده است که بخاطر همین است که پیامبر(ص) به فاطمه (س) فرمود : اگر تو هم دزدی کنی دستت را قطع خواهم کرد. مقاله فوق در بحبوحه فتنه ای نوشته شده که برخی علیه سادات به راه انداخته بودند. بنا بر این منظور نویسنده کاملا پیدا است.

در این مورد نکاتی قابل ذکر است :

1.    تناقض گویی نویسنده : اگر این سخن درست است که در اسلام همه امتیازات بر اساس تقوا و دانش است و معیارهای خونی هیچ فضیلتی به حساب نمی آید ، دلیل اینکه نویسنده اصرار دارد نسل قوم و قبیله ای که بدان  منسوب است به پادشاهان کیانی برساند ، چیست؟ آیا غیر از این است که نویسنده می خواهد با انتساب به این سلسله ، فضیلتی بر فضایل قوم و قبیله اش اضافه کند؟ آیا غیر از این است که نویسنده انتساب به پادشاهان کیانی را یک امتیاز می داند؟ اگر در اسلام امتیازهای خونی منسوخ است ، انتساب به سلسله ای که قرن های متمادی است منقرض شده و زنده کردن استخوان های پوسیده پادشاهانی که تقوا هیچ که دین هم نداشته اند ، برای چیست؟ این همه اصرار به انتساب به شاهان پیشدادی و فر کیانی برای چیست  ؟ چرا ایشان از اینکه به پادشاهان مغولی نسبت پیدا کند ، ابا دارد؟ آیا غیر از این است که آن ها منفورند و منفوریت سلسله مغولی و مؤسس این سلسله ممکن است به منسوبان آنان نیز سرایت می کند؟ " برخی از دیدگاه های مطرح شده مانند مغولی بودن هزاره ها کاملا بی پایه و بلکه طراحی شده است تا صاحبان اصلی این تمدن را بیگانه معرفی کنند" به راستی اگر ، سلسله مغول همچون غوریان و نوبختیان ، خوشنام می بودند ، این نویسنده و امثال آن اینک با افتخار خود را به آن منسوب نمی کردند؟

2.    این نویسنده محترم بین معیارهای قانونی و معیارهای ارزشی خلط کرده است. وی می نویسد: " در دین مقدس اسلام معیار فضیلتی بیش از این شناخته شده نیست. بر اساس همین معیار پیامبر بزرگ اسلام (ص)به حضرت فاطمه(س) [فرمود:] اگر توهم دزدی کنی دستت را قطع می کنم" . این فرموده پیامبر(ص) به حضرت فاطمه از جهت معیارهای قانونی است ؛ یعنی در اسلام همه افراد در برابر قانون یکسان است ؛ اما این بدان معنا نیست که حضرت فاطمه بخاطر انتسابش به پیامبر(ص) هیچ فضیلت و امتیازی ندارد. ایکاش نویسنده به احادیثی که به نسبت خونی پیامبر(ص) تأکید دارند نیز توجه می کرد وقتی پیامبر(ص) می فرماید : " فاطمه بضعه منی من آذاها فقد آذانی" ، "عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله ص معاشر الناس أحبوا عليا فإن لحمه لحمي و دمه دمي لعن الله أقواما من أمتي ضيعوا فيه عهدي و نسوا فيه وصيتي ما لهم عند الله من خلاق‏"

خدا رحمت کند ، جعفری پشی را که بیشتر اوقات داستان زینب دختر رسول خدا(ص) را می خواند. زینب دختر رسول خدا(ص) همسر ابوالعاص بود. ابوالعاص در جنگ بدر اسیر شد. زینب برای آزادی همسرش گردن بندی که از خدیجه(س) بازمانده بود ، بعنوان فدیه فرستاد ؛ پیامبر(ص) گردن بند را با اجازه مسلمانان به دخترش برگرداند و ابو العاص را آزاد کرد ؛ اما از او تعهد گرفت وقتی به مکه بازگشت ، زینب را به مدینه بفرستد. ابوالعاص به قولش وفا کرد و زینب را مخفیانه به مدینه فرستاد. مشرکین وقتی خبر شدند ، زینب دختر پیامبر(ص) به طرف مدینه می روند ، جمعی از آنان به دنبالش رفتند. یکی از مشرکان نیزه اش را به هودج زینب داخل کرد که این باعث وحشت زینب شد. زینب که حامله بود ، بدنبال این وحشت بچه اش را سقط کرد. وقتی پیامبر(ص) مکه را فتح کرد ، علیرغم اعلام عفو عمومی ، خون برخی افراد را مباح اعلام کرد که یکی از آن ها هبار بن اسود بود. اینجا مرحوم جعفری از قول ابوجعفر علی نقیب سنی گریز می زد به روضه حضرت زهرا (س).

 

3.    در جنگ احد ، یکی از افرادی که اسیر شد ، عباس عموی پیامبر(ص) بود. پیامبر(ص) دستور داده بود ، بنی هاشم را نکشند چون آن ها به اکراه در جنگ شرکت کرده اند. مخصوصا سفارش کرد که عباس عمویم را نکشید. مردی بنام ابوحذیفه گفت ما در این جنگ با پدران خود جنگیده و آن ها را کشته ایم ، آیا عباس را چون عموی پیامبر(ص) است واگذاریم؟ نه بخدا اگر او را ببینیم با شمشیر به صورتش زده خواهم کشت. پیامبر(ص) فرمود : " ایضرب وجه عم رسول الله بالسیف؟ " (البدایه والنهایه ابن کثیر ، ج3 ، ص285) همچنین روایت شده است که پیامبر(ص) شب بخاطر ناله های عمویش عباس خواب نمی برد.

4.    بسیار گفته می شود : اگر فلان قوم بخاطر نسبتش با پیامبر(ص) عزیز است باید ابولهب نیز که عموی پیامبر(ص) بود ، عزیز بوده باشد در حالیکه ...

براستی ذریه پیامبر(ص) را می توان به ابولهب قیاس کرد؟ ابولهب کافر بود و ذریه پیامبر(ص) مسلمان" وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ" ، ابولهب مانع اسلام مردم بود ، سادات در بیشتر موارد از عوامل انتشار اسلام و تشیع در جهان از جمله افغانستان بوده اند. ابولهب در موقع دعوت پیامبر(ص) بیشترین ضربه را به آن حضرت می زد چون به مردم می گفت این برادر زاده ام مجنون است و به گفته او گوش ندهید ، آیا سادات هیچگاه از این حرف ها می زنند؟ اگر ابولهب مثل عباس عمل می کرد ، رفتار پیامبر(ص) با او چگونه می بود؟ مسلم است وقتی کسی کافر باشد یا با اسلام دشمنی کند ، نه تنها فضیلتی ندارد که گناهش چند برابر دیگران با عمل مساوی است.

5.    سلمان از ما اهل بیت است. وجه صدور این روایت این است که در جنگ خندق سلمان که هم جثه قوی داشت و هم هنر زیاد و هم تلاش و جدیت فراوان در کندن خندق می کرد ، مهاجرین و انصار بر سر او نزاع کردند.چون پیامبر کندن خندق را بین مهاجرین و انصار تقسیم کرده بود. آنان بر سر سلمان دچار اختلاف شدند. هرکدام می خواست سلمان در گروه آن ها باشد تا سهم خود را زود تر به پایان برساند. پیامبر(ص) در اینجا برای خاتمه دادن نزاع مسلمانان فرمود : السلمان منا اهل البیت.(ابن اثیر ، اسدالغابه ، ج2 ، ص269)

6.    کرامت ذاتی انسان. شیخ فتنه در مقاله ای گفته بود : منظور شما از کرامت ، کدام کرامت است. اگر کرامت ذاتی است که این مال همه انسان ها است چون قرآن فرموده: و لقد کرمنا بنی آدم و اگر منظور کرامت اکتسابی باشد ، این تنها بواسطه تقوا حاصل می شود. همان فرد در جای دیگرش با بررسی آیه " قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی " تلاش کرده تا قربی را منحصر کند به فاطمه و حسن و حسین و حضرت علی(ع) گفته که این آیه شامل سادات نمی شود.

سئوالی که اینجا مطرح می شود این است که "بنی" یعنی فرزندان و "قریب" یعنی نزدیک و قربی یعنی نزدیکان و خویشاوندان. دایره بنی تنگ تر است یا دایره قربی؟ مسلم است که دایره بنی تنگ تر است چون اقارب شامل فرزندان و غیر فرزندان می شود در صورتی که بنی تنا فرزندان را شامل می شود. ولی این آقا خطاب بنی آدم را بعد از هزاران فاصله بر خود قابل تطبیق می داند اما قربی را با دور و بر چهل واسطه بر ذریه زهرا قابل تطبیق نمی داند؟ جایی که می خواهد کرامت خود را ثابت کند دایره لفظ اضیق را آنقدر کش می دهد تا خودش را هم بپوشاند و جایی که می خواهد دشمن را خلع سلاح کند ، دایره لفظ وسیع المعنی را آنقدر تنگ می کند که... امان از دشمنی که چه ها نمی کند.

ما از این شخص سئوال می کنیم ، آیا ائمه(ع) در دایره قربی شامل بودند یانه ؟ اگر بگویی نه برخلافش دلایل زیاد از ائمه(ع) وجود دارد که خود و حتی سادات همعصر خود را در دایره آن شامل می دانستند. از جمله سخن حضرت امام باقر(ع) که فرمود : "إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةٌ أَمْضَاهَا فِي الْأَوَّلِينَ وَ كَذَلِكَ يُجْرِيهَا فِي الْآخِرِينَ وَ الطَّاعَةُ لِوَاحِدٍ مِنَّا وَ الْمَوَدَّةُ لِلْجَمِيع " و اگر بگویی که شامل بودند ، می پرسیم اینکه قربی ائمه را شامل می شود بر چه معیاری است؟ اگر ائمه(ع) را شامل شود سادات همعصر شان را نیز شامل خواهد شد. آنوقت پرسیده خواهد شد با چه ملاکی سادات همعصر را شامل می شود اما سادات نسل بعد را شامل نمی شود و اگر سادات نسل بعد را هم بگوید شامل می شود از سادات نسل بعد و ... همینطور .

7.    صفیه دختر حی بن اخطب در جنگ خیبر به اسارت درآمد و حضرت پیامبر(ص) او را به همسری گرفت. برخی از همسران پیامبر(ص) او را با گفتن " یا بنت الیهودیه" اذیت می کردند. پیامبر(ص) به او گفت : "قولي أبي هارون نبي الله و عمي موسى كليم الله و زوجي محمد رسول الله فما تنكران منی " ؛ هارون پیامبر خدا پدرم و موسی کلیم الله عمویم و محمد رسول خدا(ص) شوهرم است پس چه چیزی را بر من عیب می گیرید ؟

 

 

مصاحبه با حجة الاسلام محمد امیر توحیدی در باره استفتاء جنجالی روح الله مؤذن.

مصاحبه با حجه الاسلام محمد امیر توحیدی در باره استفتاء جنجالی روح الله موذن

کد خبر: ۱۳۹۰۰۱۲۳3891

الاسلام والمسلمین حاج محمد امیر توحیدی نیاز به معرفی ندارد و ایشان از چهره های خوشنام، برجسته و وارسته افغانستانی در جامعة المصطفی العالمیه هستند که علاوه بر تحصیلات سطوح عالی حوزه علمیه قاری و حافظ کل قرآن کریم می باشند و افتخارات زیادی را در این عرصه برای خود و کشور مان به دست آورده است که به صورت بسیار کوتاه به آن اشاره می کنیم.

رتبه سوم بین المللی مسابقات بین المللی قرآن در تهران، در رشته حفظ در سال 1383.

رتبه سوم بین المللی در رشته قرائت در مسابقات دانشجویان جهان اسلام در اصفهان با شرکت 29 کشور.

رتبه سوم بین المللی در رشته حفظ  درمسابقات بین المللی قرآن در کشور امارات متحده عربی با شرکت 73 کشور.

رتبه اول رشته حفظ المپیاد قرآن و حدیث جامعة المصطفی در سال 1389.

همچنین ایشان در حال حاضر در مقطع کارشناسی ارشد(فوق لیسانس) در رشته دین و رسانه مشغول تحصیل می باشند.

امیر توحیدی


س: لطفا خودتان را به طور مختصر معرفی نمایید؟
بنده محمد امیر توحیدی هستم از ولایت دایکندی، ولسوالی شهرستان، که مدتی است افتخار طلبگی در جامعه المصطفی العالمیه وآشنایی مختصربا قرآن کریم را دارم.

س: شما محمد روح الله موذن را مي‌شناسيد؟ آیا ایشان سید است یا هزاره؟

بله بنده از حدود شاید پانزده تا بیست سال پیش با ایشان آشنایی دارم وباهم در مدرسه مرتضویه مرحوم آیت الله لنگرودی  قدس سره درس می خواندیم وتاجاییکه بنده اطلاع دارم ایشان هزاره است.

س: درجریان استفتاییکه از دفتر آیت الله سید صادق شیرازی در باره ازدواج سید وهزاره کرده بود هستید؟

بله این استفتا درواقع مشهور ترین استفتا واز طرفی بدترین استفتائی هست که تا بحال دیده ام و انصافا هر بیننده ای را متاثر می سازد.
س: آیا درست است که ایشان پیش شما اظهار ندامت کرده وگفته است که بخاطر این استفتا دچار عذاب وجدان شده است؟

بله یک روز ایشان را دیدم که خیلی ناراحت است وبخاطر مشکلاتی که در زندگی
دارد التماس دعا کرد بنده به شوخی گفتم مشکل شما حتما مشکل اقتصادی نیست چون به کر وصلید جواب داد مشکل بالاتر ازین مسائل است گفتم پس مشکل چیست؟
گفت: آیا استفتاء مشهور درمورد ازداج دختر سید با هزاره را خوانده ای؟

گفتم :بله.

گفت: این استفتاکار من بود؛ حدود هفت نسخه ازآن تهیه کرده بودم وبه دفاتر آیات عظام فرستادم، جواب همه برگشت بجز آن مورد که به بیرون از دفتر درز کرد و این همه جنجال بپاکرده است والان هم دچار عذاب وجدانم که با این کار خود در تنش آفرینی بین سید و هزاره سهم عمده ای گرفته ام.
گفتم شما چه مشکلی داشتید که چنین استفتایی کردید جواب داد می خواستم حکم مساله رابدانم و دلیل داشته باشم که این کار جایزاست گفتم چرا آن همه غلیظ وبا ان تعبیرات رکیک واهانت بار؟ جواب نداد.

       به هر صورت بنده این مطلب را تاییدمی کنم به دوستان توصیه می کنم اساساهرگونه تعصب مخصوصا  این استفتارا که هم اهانت به ملت شریف هزاره است وهم به دروغ نسبت داده شده به سادات عظام نادیده بگیرندوبه هیچ وجه به آن استناد نکنند.

س: به نظر شمامشکلات مهمتر جامعه شیعه وهزاره که باید به آنها پرداخته شود چیست؟

جامعه ما در طول تاریخ از حرمان ناشی از تبعیض وبی عدالتی  رنج برده است واین محرومیت تاثیرات خود را بر  شئون مختلف زندگی مردم ما  گذاشته است ما از لحاظ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی ،اجتماعی و...متاثر از این مظلومیت تاریخی هستیم. مشکل نفاق ونزاع داخلی که به صورتهای گوناگون درمقاطع مختلف خودرا نشان می دهد والبته بی ارتباط با ستم دیدگی تاریخی نیست مزید بر علت شده است. به نظرمن عمده مشکلات ما همین ها است وبدون شک فایق آمدن براین مشکلا ت جز از طریق اتحاد، تفاهم، درس گرفتن ازتاریخ، پرهیز از تعصبات ناروا و نا بجا و توحید کلمه امکان ندارد.

 س: درمورد جایگاه سادات درمیان شیعیان توضیح بدهید؟

سادات محترم به دلیل انتساب به پیامبر (ص) فاطمه زهرا (س) وائمه معصومین(ع) صرف نظر از آیات وروایات  همواره دربین همه شیعیان جهان از احترام خاصی برخورداربوده وهستند یعنی شیعیان همانگونه که مرتبه عالیه محبت ومودت را نسبت به اهل بیت(ع) دارند مرتبه نازله آنرا نسبت به ذریه آن بزرگواران دارند وهمانگونه که عرض کردم که این صرف نظر از آیات و روایات است به این معنی که عقل جمعی شیعیان در طول تاریخ چنین حکمی داشته است که ذریه پیامبر ص را احترام کنند. در افغانستان ما این محبت از شدت بیشتری برخوردار بوده است واین چیزی است که برای ما و شما واضح و روشن است ونیاز به دلیل هم ندارد و اوج آن را ما در بوسیدن دست سید می بینیم که در دنیا بی نظیر است ودرهیچ جای دیگری رایج نیست.

        البته خود همین انتساب به خاندان پیامبر(ص) درضمن اینکه یک امتیاز به حساب می آید حامل پیام مهمی هم برای سادات عظام است چون همانگونه که مردم از یک روحانی انتظاراتی دارند که از دیگران ندارند از سادات هم توقعات متفاوتی دارند واین هم درست ومنطقی است. امام صادق(ع) در حدیثی به یکی ازاصحابش می فرماید: الحسن من کل حسن ومنک احسن لمکانک منا  کار خوب ازهمه خوب است اما از تو خوبتر است چون تو منتسب به ما خاندان هستی والقبیح من کل قبیح ومنک اقبح لمکانک منا  کار زشت از همه نا روا است اما از توبه دلیل تعلق به ما قبیح تر است.

 س: به عنوان یک حافظ قرآن وعالم دینی برای وحدت جامعه تشیع افغانستان چه توصیه ای دارید؟

من بسیار متاسفم از فضایی که در این اواخر بوجود آمد آن هم در جاییکه باید ندای وحدت ویگانگی ودعوت به سوی خدا از آنجا برخیزد. تجربه سختی بود که شدت آسیب پذیری جامعه ما رانشان داد بنده به عنوان یک طلبه کوچک ازخودم چیزی ندارم تنها توجه عزیزان را به یک آیه ویک روایت جلب می کنم قرآن کریم می فرماید: ومن احسن قولا ممن دعاالی الله وعمل صالحا. چه کسی نیکو گفتار تر است ازکسی که مردم را به سوی خدا فرا میخواند وکار شایسته انجام می دهد این آیه وظیفه مارا قولا وعملا بیان کرده است که عبارت است از تبلیغ دین و دعوت به سوی خدا هم باگفتار وهم با رفتار. اگر واقعا اهل عملیم، عمل به همین یک آیه برای همه ما کفایت می کند. پیامبر اکرم (ص) هم می فرماید: لیس منا من دعا الی العصبیه.   ازمانیست کسی که مردم را به سوی تعصب فرا بخواند اگر دقت کنیم مراد اصلی از هردو "من" در "من دعا" ما هستیم که می توانیم مردم را به سوی خدا یا شیطان دعوت کنیم شیطانی که پایه گذارتعصب است اما جمع بین هردو ممکن نیست یعنی کسی نمی تواند خودرا هم مبلغ دین وخدا و پیرو پیامبر (ص) وامام صادق و سرباز امام زمان (عج) بداند و هم به تعصبات ناروا دعوت کند.

 س: وحرف آخر؟

ازشما که در راستای تلطیف فضای اجتماعی و فرونشاندن این گرد و غبار تلاش می کنید تشکر می کنم.

مصاحبه با روح الله موذن صاحب استفتای جنجالی

 

اشاره : پیش از اینکه مصاحبه را بخوانید تذکر این نکته را لازم می دانم که سال گذشته وقتی آقای علیزاده مالستانی  استفتاء موذن راذیل مقاله اش چاپ کرد و برای آن داستانهایی بافت ، مدیر این وبلاگ آن را افشاکردم  اما برخی افراد که نمی خواستند حربه استفتاء ، این مدرک مهم علیه سادات را از دست بدهند ، آن را دروغ خواندند. برخی افراد را وقتی حضوری می گفتم برویم من شما را با موذن روبرو می سازم ، طفره می رفتند و حاضر نمی شدند با وی رو برو شوند اما همچنان بر موضع خود اصرار می کردند. برخی افراد که می دانستند خود موذن اعتراف دارد سید نیست و استفتا را او کرده ، آن را اینگونه توجیه می کردند که سادات به او گفته خود را هزاره جا بزند. وقتی می گفتم برویم در مورد بستگانش تحقیق کنیم ، اگر بستگانش همچون برادر ، پدر ، عمو و پسر عموهایش سید بود ما قبول می کنیم سید است و اگر هزاره بود ، اعلام کنیم ، هزاره است ، از قبول این زحمت طفره می رفتند و جواب می دادند که ما بیکار نیستیم.

الحمدلله موذن حی و حاضر است و اگر کسی دنبال حقیقت باشد ، به راحتی می تواند او را پیدا و از حقیقت ماجرا اطلاع پیدا کند اما کسانی که دنبال حقیقت نیستند و تنها دنبال شانتاژند ، همچنان درتشکیک خود بدون اینکه به خود زحمت تحقیق بدهند ، ادامه می دهند.

اینکه بعد از یک سال دو باره این ماجرا طرح می شود بخاطر همین تشکیک ها بود. در همین وبلاگ بارها کسانی پیام گذاشته که موذن سید است و شما دروغ می گویید!

اینک این شما و این مصاحبه با موذن صاحب استفتاء

 

مصاحبه با روح الله مؤذن در باره استفتاء جنجالی از دفتر آیت الله سید صادق شیرازی در مورد ازدواج سید و هزاره

منبع : منبع سایت غرجستان

کد خبر: ۱۳۹۰۰۱۶3541

یکی از چیزهای که باعث رنجش شدید هزاره ها گردید و احساسات مردم هزاره را جریحه دار نمود و هنوز هم از آن سوء استفاده شده و برای اختلاف افکنی میان سادات و هزاره ها بدان استناد می‌شود استفتای زننده و توهین آمیزی است که در سال ۱۳۸۴شخصی به نام سید محمد روح الله مؤذن در باره ازدواج سید و هزاره از دفتر آیت الله سید صادق شیرازی انجام داده است. این استفتاء دست آوز کسانی گردید که به دنبال بهانه برای اختلاف میان سادات و هزاره بودند و ضدیت با سادات هزاره را دنبال و ترویج می‌کردند.

  

سادات از بدو ورد به افغانستان و سکونت در هزارجات به دلیل انتساب به پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) مورد احترام مردم هزاره قرار گرفتند و سادات نیز با فرا گرفتن آداب و رسوم و گویش هزارگی فرهنگ هزاره هارا پذیرفتند و در جامعه هزاره ممزوج شدند و رفته رفته با گذشت زمان پیوند عمیقی میان سادات و هزاره ها ایجاد شد و سادات جزئی از جامعه هزاره گردید بگونه ای که در بیرون از هزاره جات سادات هویت مستقل از هزاره ها ندارند و جزء هزاره ها به شمار رفته و می‌روند هرچند که در داخل هزاره جات مثل سایر طوایف هزاره هویت مستقل خود را دارند.

هزاره ها و سادات در طول چند قرن همواره در کنار هم و یار و غمخوار هم بوده‌اند و در تمام سختی ها محرومیت ها بی عدالتی ها دوشادوش هم ایستاده‌اند و رنج تمام ناملایمت ها و تبعیض هارا باهم به دوش کشیده و تحمل کرده‌اند و در مبارزه با تبعیض ها و محرومیت ها و بر قراری عدالت در کنار هم به مبارزه بر خاسته اند و بزرگان سادات مثل آیت الله حجت کابلی و علامه شهید سید اسماعیل بلخی در کنار ابراهیم گاو سوار از پیشگامان مبارزه علیه ظلم، استبداد و تبعیض بوده‌اند.
اما متأسفانه در سالهای اخیر و به دنبال اختلافات درونی در حزب وحدت و انشعاب این حزب، عده ای به دلایل سیاسی و برای حذف و از میان بردن رقیب برموج قوم گرایی سوار شده و با استفاده از احساسات قومی و نژادی و اختلاف میان سادات و هزاره وارد میدان شده و زمام امور را به دست گرفتند و موجب رنجش و کدورت هم گردیدند و در این راه از هیچگونه تهمت، دروغ و جعل إبا نورزیدند.
یکی از چیزهای که باعث رنجش شدید هزاره ها گردید و احساسات مردم هزاره را جریحه دار نمود و هنوز هم از آن سوء استفاده شده و برای اختلاف افکنی میان سادات و هزاره ها بدان استناد می‌شود استفتای زننده و توهین آمیزی است که در سال ۱۳۸۴شخصی به نام سید محمد روح الله مؤذن در باره ازدواج سید و هزاره از دفتر آیت الله سید صادق شیرازی انجام داده است. این استفتاء دست آوز کسانی گردید که به دنبال بهانه برای اختلاف میان سادات و هزاره بودند و ضدیت با سادات هزاره را دنبال و ترویج می‌کردند. اما خوشبختانه با درج آدرس مستفتی در کنار ورقه استفتاء و پی گیری برخی از سادات مشخص گردید که محمد روح الله مؤذن، شخصی که آن استفتاء جنجال برانگیز را انجام داده است خود یک فرد هزاره است که الآن هم به کار خود معترف و از آن پشیمان است و اظهار ندامت می‌کند. و ما هم برای روشن شدن حقیقت و رفع کدورت و مسدود نمودن راه سوء استفاده از آن استفتاء مصاحبه‌ای با محمد روح الله مؤذن انجام دادیم تا سوء تفاهم به وجود آمده بر طرف گردد.

محمد روح الله مؤذن کسی که آن استفتاء جنجالی را در مورد ازدواج سادات و هزاره انجام داده از طلاب افغانستانی جامعة المصطفی العالمیه است که در رشته کلام اسلامی در جامعة العلوم مشغول تحصیل می‌باشد. وی در ولسوالی ورس ولایت بامیان به دنیا آمده است. آدم متدین، ساده وبی آلایشی است او بر خلاف استفتاء معروفش فردی نا شناخته ای است. و از اینکه استفتاءیش مورد سوء استفاده فتنه جویان قرار گرفته به شدت ناراحت به نظر می‌رسد. با وی گفتگویی انجام دادیم که در ذیل می‌خوانیم.
س: جناب آقای مؤذن خودتان را بطور کامل برای ما معرفی نمایید.
بنده محمد روح الله مؤذن فرزند علی از ولایت بامیان ولسوالی ورس قریه پیتابجوی می‌باشم و فعلا در شهر قم مشغول تحصیل علوم دینی می‌باشم.
س: شما سید هستید یا هزاره؟
بنده هزاره هستم.
س: همان استفتاء معروف در مورد ازدواج سادات و هزاره را شما انجام دادید؟
بلی من انجام دادم من شش یا هفت نسخه از آن استفتاء را به دفاتر مراجع فرستادم و یک نسخه اش را به دفتر آیت الله سید صادق شیرازی فرستادم نمی‌دانم چگونه آن نسخه قبل از اینکه به دست من برسد از دفتر بیرون رفته و به دست مردم رسیده. بقیه نسخه ها از دفاتر سایر مراجع از جمله دفتر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای همه به دست خودم رسید. من دفاتر مراجع را امین می دانستم متعجبم که چگونه اون نسخه از  آن جا خارج شده در حالیکه آن یک استفتاء خصوصی بود.
س: انگیزه تان از این استفتاءء چی بود؟
انگیزه بنده  فقط فهمیدن حکم بود.
س: جناب حجة الاسلام محمد امیر توحیدی قاری و حافظ کل قرآن کریم می‌گفتند شما از این کار تان بسیار پشیمان هستید و در صدد جبران آن می باشید درست است؟
بلی به خاطر این پیشامد من نگرانم برای اینکه از این سوء استفاده شده و الا این یک استفتاء شخصی است وقتی من این استفتاء را کردم فکر نمی‌کردم که به دست مردم بیفتد و مورد سوء استفاده افراد مغرض قرار بگیرد. من دفاتر مجتهدین را امین مردم می‌دانستم و گمان نمی‌کردم که این استفتاء از دفاتر مجتهدین به هیچ وجه بیرون برود. از این استفتاء شش یا هفت نسخه بود دقیقا یادم نیست این ها همه اش سالم به دست من رسید و به بیرون درز نکرد و هیچ مشکلی هم ایجاد نکرد. فقط این یکی که از دفتر آیت الله سید صادق شیرازی حفظه الله بیرون رفته باعث سوء استفاده مغرض ها شده. گیرم که اون استفتاء را من نمی‌کردم یک آغا سیدی می‌کرد فقط اون یک نفر مسؤل بود نه یک طایفه؛ شاید منظور من اصلا توهین نبوده من اگر توهین آمیز نوشتم به خودم توهین کردم کس به خودش توهین نمی کند منظورم صرفا طرح موضوع و فهمیدن مسأله و حکم نسبت به همان موضوع بود نه چیز دیگر.
س: چیزی که باعث سوء استفاده بعضی ها شده این است که شما به عنوان یک سید استفتاء کردید و  اون عبارت های توهین آمیز مثل زشت و بد قیافه را بکار بردید. نمی‌شد شما این عبارت را بکار نمی‌بردید و فقط به قوم هزاره اکتفا می‌کردید؟
من به خاطر اینکه موضوع پیش مجتهد خوب تنقیح شود این کار را کردم  منظورم توهین به قوم هزاره نبود اگر اسم قوم یا منطقه را بردم به خاطر این بود که موضوع در نظر مجتهد خوب تنقیح شود و به تناسب همان موضوع حکم صادر نماید.
س: پیام شما برای کسانی که از این استفتاء سوء استفاده کرده و فتنه انگیزی می‌کنند چیست؟
پیام من همان آیه قرآن است که می‌فرماید: وَ أَمَّا الَّذِینَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتهُمْ رِجْساً إِلى رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ کفِرُونَ.

این هم متن استفتای جناب آقای موذن و تعلیقات آقای علیزاده مالستانی


5


هزاره اگر از مسوخات باشند و ازدواج با آنها ذلت و خواری سادات باشد، که به هر صورت قابل تحمل است. ولی زیادی از سادات افغانستان با قیافه هزارگی است، تکلیف آنها چه خواهد شد؟ آیا آنها هم از مسوخات اند و ازدواج با آنان نیز موجب سرشگستگی سادات محترم است. آنچه از حیل و مکاید و نیرنگ بازی های برخي سادات گفته شد، کمی بود از بسیار و یکی از هزار و مشتی از خروار وَاِنُ تَعُدُّوُا حِیَلَهُم وَ مَکائِدَهُم وَ خُدَعَهُم وَ اَکاذِِیبَهُم لا تُحصُوها .




 نظرها پیرامون این مطلب:

حال شما قضاوت کنید چه کسی دروغگو است و دروغ ها و حیله های چه کسانی را اگر بشماری نمی توانی احصا کنی

گفتگوی زید شهید با حضرت امام باقر(ع)

الكافي ج : 1 ص : 357

روزی زید بن علی(ع)همراه با  نامه هایی از مردم کوفه , بر امام باقر(ع) وارد  می شود و به آن حضرت خبر می دهد که مردم کوفه  مرا از آمادگی خود برای حمایت از  من خبر داده و مرا دعوت به قیام کرده اند. امام باقر(ع) از زید می پرسد : آیا این نامه ابتداءا از سوی کوفیان  بسوی تو روانه  شده یا اینکه  شما به ایشان نامه نوشته و آن  ها را به حمایت از خود فراخوانده اید و آنان این نامه ها را درجواب نامه تو نوشته اند؟

زید در  پاسخ می گوید : این نامه ها را کوفیان از پیش خود ابتداءآ  برای من نوشته اند ؛ چون آن به حق ما اهل بیت معرفت دارند و  قرابت ما را نسبت به پیامبر(ص) می دانند و در کتاب خدای عز و جل نیز وجوب مودت نسبت به ما و وجوب اطاعت از ما را یافته اند و همچنین از تنگنا و  گرفتاری هایی که  ما به آن مبتلا هستیم ، آگاهی  دارند.

امام باقر(ع) فرمود :  إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةٌ أَمْضَاهَا فِي الْأَوَّلِينَ وَ كَذَلِكَ يُجْرِيهَا فِي الْآخِرِينَ وَ الطَّاعَةُ لِوَاحِدٍ مِنَّا وَ الْمَوَدَّةُ لِلْجَمِيعِ وَ أَمْرُ اللَّهِ يَجْرِي لِأَوْلِيَائِهِ بِحُكْمٍ مَوْصُولٍ وَ قَضَاءٍ مَفْصُولٍ وَ حَتْمٍ مَقْضِيٍّ وَ قَدَرٍ مَقْدُور وَ أَجَلٍ مُسَمًّى لِوَقْتٍ مَعْلُوم

اطاعت (مردم از پيشوا) از طرف خداى عز و جل واجب گشته و روشى است كه خدا آن را در پيشينيان امضاء كرده و در آخرين همچنان اجرا ميكند، و اطاعت نسبت بيك نفر از ماست و دوستى نسبت بهمه ما و امر خدا (امامت و وجوب اطاعت يا خروج و نهضت يا صبر بر اذيت) نسبت باوليائش جارى مى‏شود طبق حكمى (متصل از امامى بامام ديگر) و فرمانى قطعى و آشكار و حتمى بودنى انجام شدنى و اندازه‏ئى بى‏كم و زياد و موعدى معين در وقتى معلوم (حاصل اينكه امور مربوط بامام از طرف خدا اندازه و مدتش معين مى‏شود و حتمى و قطعى و لا يتغير است) مبادا كسانى كه ايمان ثابتى ندارند، ترا سبك كنند، ايشان ترا در برابر خواست خدا هيچ گونه بى‏نيازى ندهند، شتاب مكن كه خدا بواسطه شتاب‏ بندگانش شتاب نميكند (زمان رسيدن دولت حق را پيش نمياندازد) (1) تو بر خدا سبقت مگير كه گرفتارى ناتوانت كند و بخاكت اندازد

ازدواج سادات و هزاره

یکی از دغدغه ها وسئوالات برادران هزاره که همواره می پرسند و  در این وبلاگ بارها در بخش نظرات پرسیده شده ، ازدواج سادات با هزاره بویژه دختر دادن به هزاره ها است. می پرسند از نظر شما آیا ازدواج دختران سادات با هزاره از نظر شما جایز است یا خیر؟

اینجانب در جواب این سئوال ، دو پاسخ دارم :

1.      از نظر دینی و اسلامی

2.      از نظر مصالح قومی و  هویتی

از نظر دینی ، از نظر اینجانب ازدواج سادات با هزاره چه زن گرفتن و چه زن دادن با رعایت شرایط  ازدواج همچون هم کفو بودن و  رضایت طرفین ، هیچ مشکلی ندارد.

اما از دیدگاه مصالح قومی ، اگر به قضیه نگاه کنیم ، اینجانب معتقدم سادات  به جهت حفظ هویت سادات ، نباید از  مردم هزاره ، دختر بگیرند. اینجانب در مقابل معتقدم سادات اگر بصورت موردی به برادران هزاره دختر بدهند ، اشکال ندارد اما به هیچوجه نباید از آن ها زن بگیرند. این مخالف آن چیزی است که متاسفانه در مناطق ما رایج است که از مردم هزاره زیاد زن می گیرند اما به  آن ها کمتر دختر می دهند. اینکه گفتم بصورت موردی ، به این دلیل است که اگر قرار  باشد بصورت گسترده به هزاره ها  دختر بدهند ، خود سادات با مشکل مواجه می شوند. حفظ هویت ساداتی اهمیت زیادی دارد. آن عده از  سادات که  از هردو طرف تعصب داشته اند مانند سادات بلخ و  بهسود که نه  به هزاره ها و  تاجیک ها و غیره ، نه دختر می  داده و نه  می گرفته اند ، اصالت نژادی و هویت شان کاملا محفوظ است در  صورتی که سادات غزنی و  مانند آن که این نکته را رعایت نکرده اند ، امروز از نظر قیافه چندان تفاوتی با برادران هزاره  ندارند. آگر قرار باشد که سادات از هزاره دختر بگیرند و در این جهت تعصب نداشته باشند ، همان بهتر که هیچ مرزی نباشد و همانطوری که از هزاره ها زن می گیرند ، به آن ها زن بدهند.

نکته دیگری که شایان تذکر است ، آن است که در این بعدی ها برخی از برادران هزاره  بیش از  حد روی این مسأله حساس شده اند. برخی از افراد مغرض نیز از این  قضیه سوء استفاده می کنند تا به اختلافات دامن بزنند. در صورتی که نظیر این مسائل در میان خود هزاره ها  نیز وجود دارد. مثلا یک هزاره اهل جاغوری ، به یک هزاره اهل دایزنگی دختر نمی دهد و قس علیهذا ؛ اما هیچکس به این اعتراض نمی کند که چرا ؟  اما وقتی یک سید به یک هزاره به هزار و یک دلیل دختر نداد ، "داد و فریاد برارند که مسلمانی نیست" . این در حالی است که در رابطه با ازدواج دختر سید با  هزاره ، مسأله  کفویت هم در بیشتر موارد وجود ندارد. به هر صورت چه بخواهی چه نخواهی برادران هزاره از نظر قیافه با سادات تمایزاتی دارند و این رغبت دختران  سادات را نسبت به آن ها کمتر می کند. به زور هم که  شرع اجازه نمی دهد دختری را به عقد کسی درآورد. به همین دلیل است که در  مناطقی که سادات با هزاره ها از نظر قیافه تفاوت ندارند ، یا تفاوت کمتری دارند ، سادات به هزاره ها  دختر داده و می دهند و ازدواج هزاره ها  با دختران سادات به وفور مشاهده می شود ؛ اما برخی از افراد در میان  هزاره ها توقع دارند که بصرف خواستگاری یک هزاره از دختر یک سید ، وی بدون ملاحظات دیگر بلافاصله به او باید جواب  مثبت دهد و  گرنه...

مثلا یکی از افرادی که در  این بعدی ها تبلیغات سوءی علیه سادات به راه انداخته بود ، از خواهر یک سید معروف  خواستگاری کرده بود. وقتی او با جواب منفی مواجه می  شود ، تبلیغاتی به راه می اندازد که : من چون هزاره بودم ، به من جواب رد داد. در حالی که وی از  طرف چند نفر هزاره نیز (آنگونه که شنیده ام) جواب رد شنیده بوده است. ولی همان دختر سید ، به یک خواستگار هزاره داده شده است.

این افراد نمی دانند یا اگر  می  دانند خود شان را  به نادانی می زنند که سادات حتی به خواستگاران  سید نیز ، به محض خواستگاری جواب مثبت نمی دهند چنانکه خود هزاره ها هم اینگونه هستند و بمحض خواستگاری یک هزاره از دختر شان حتی اگر همکفو هم باشند ، جواب مثبت نمی دهند و در این باره ملاحظات زیادی دارند که خود خوانواده ها می دانند.

اما بر اثر جهل و نادانی و همچنین ضعف فرهنگی در افغانستان ، متاسفانه گاه تعابیری از طرفین علیه همدیگر مورد استفاده قرار می گیرد که این هم خلاف شرع و  اخلاق اسلامی و انسانی است و هم بهانه دست فتنه انگیزان و مغرضان می دهد که آتش خانگی را این بار از نوع دیگر  در میان شیعیان شعله ور کنند.

خداوند انشاء الله  همه را به راه راست هدایت بفرماید

دشمنی با سادات از  معلم عزیز شعله ای تا شیخ عزیز کانونی مطابق با نقشه های انگلیس

 

دشمني با سادات، سابقه ديرينه دارد. نخستين کسي که با خاندان پيامبر(ص) آشکارا دشمني مي ورزيد، عبدالله بن زبير بود. وي از شدت دشمني با خاندان پيامبر(ص) و عشيره و تبار او، صلوات بر حضرت محمد(ص) را در خطبه‌هايش ترک کرده بود تا صلوات بر آن حضرت باعث شادماني و افتخار خاندانش نشود. وقتي مردم بر او اعتراض کردند که چرا در خطبه‌هايش بر حضرت رسول صلوات نمي فرستي، جواب داد: "إني لا أرغب عن ذكره و لكن له أهيل سوء إذا ذكرته أتلعوا أعناقهم فأنا أحب أن أكبتهم " ؛  من از فرستادن درود بر محمد(ص) رويگردان نيستم، اما او خاندان بدي دارد که هرگاه من محمد(ص) را ياد مي کنم، آن ها گردن هاي خود را بر مي افرازند. اين در صورتي است که من دوست دارم آنان را خوار و ذليل کنم ( شرح نهج البلاغه  ابن ابي الحديد ، ج20 ، ص127)

دشمني با خاندان پيامبر(ص) در ميان بني اميه که از همه روشنتر است و نياز به توضيح و بيان ندارد که خلفا و کارگزاران آن ها همچون عبيد الله بن زياد، حجاج بن يوسف ثقفي و يوسف بن عمر ثقفي با اين خاندان چه عداوت ها که نداشتند و چه ظلم ها که نکردند. پس از بني اميه اين دشمني به بني عباس منتقل شد و خلفاي سفاک و ستمگر اين خاندان همچون منصور دوانيقي و  متوکل بر ذراري پيامبر(ص) هرچه خواستند و توانستند با اين خاندان از قتل و غارت و توهين و تحقير روا داشتند که تاريخ از آن مکدر است و قلم از بيان آن در آزرم.

در زمان ما نيز کساني که دشمني اصلي اش با محمد(ص) و دين او است، بغض خود را بر ذريه او فرو مي‌نشانند چون نمي‌توانند از ترس پيروان آن حضرت، دشمني خويش را با وي آشکار کنند. آن‌ها زيرکانه و به انحاء مختلف سعي دارند تا پاسبانان دين محمدي را نابود نمايند و از سر راه بردارند تا از دين او نيز نشاني باقي نماند. کيست که نداند پاسبانان اصلي دين محمدي(ص) يکي ذراري آن حضرت و ديگر علماي راستين است که هردو همواره در معرض تهمتها ، برچسب ها و سخريه ها  است.

انگليس که در پي محو دين مبين اسلام و خاموش کردن آيين محمدي(ص) بود و سادات و علما را  سد راه خود مي دانست ، براي نابودي آن ها برنامه هايي ريخته بود که اکنون نيز از سوي عوامل آن پي گرفته مي شود.  مستر همفر جاسوس انگليسي در خاطرات خود آورده است :

به سبب خوش خدمتيهايم در وزارت خانه مستعمرات انگلستان ، موقعيت خوبي داشتم . وزير مرا مخاطب قرار داد و گفت : تو اينک شايسته دريافت عاليترين نشان وزارت مستعمرات انگلستان هستي . نشاني که منحصرا به جاسوسان طراز دولت فخيمه اعطا مي شود. به معاون دستور داده ام تا شما را در جريان بعضي از مسائل محرمانه و سري دولت قرار دهد. معاون کتاب پرحجمي را در اختيارم گذاشت که بالغ بر هزار صفحه بود. معاون گفت : اين نخستين رازي است که بدستور وزير در اختيارت گذاشتم. به کتاب نام "چگونه اسلام را نابود کنيم ؟ " نهاده بودند ، و در حقيقت بهترين و عملي ترين برنامه بود که من و همکارانم وظيفه داشتيم در ممالک اسلامي انجام دهيم و  به محو آثار اسلامي بصورت کامل خواهيم پرداخت. کتاب به تشريح نقاط قوت و نيرومندي اسلامي و علل پيشرفت مسلمانان مي پردازد و در مقابل ، اضمحلال و نابودي اين مظاهر ترقي و تکامل را در سر لوحه اقدامات وزارت مستعمرات قرار مي دهد ، با اين شيوه ها :

(مستر همفر به نقل از کتاب سري وزارت مستعمرات ، ابتدا نقاط  قوت مسلمانان را فهرست کرده و بعد راه هاي نابودي واز کار انداختن آن ها را معرفي و آموزش مي دهد که اگر در تاريخ معاصر و محيط  پيرامون خود کمي عميق تر فکر کنيم ، مي بينيم  که همه آن پلان ها در جوامع اسلامي اجرا شده است. اينک ما برخي از  نقاط قوت مسلمانان از ديدگاه وزارت مستعمرات انگليس را آورده و در کنارش راهکارهايي که براي محو آن نقاط قوت توصيه کرده نيز مي آوريم)

1.      پاي بند نبودن به تعصبات قومي و نژادي ، زبان و فرهنگ ملي ، سوابق تاريخي.( خاطرات مستر همفر ، ترجمه ، دکتر محسن مؤيدي ، ص73)

[راه نابودي اين نقطه قوت] دامن زدن به اختلافات مذهبي با ايجاد حس بدگماني و سوء ظن در ميان مسلمين شيعه و سني ، نگارش مطالبي اهانت آميز و تهمت انگيز از سوي هرگروه نسبت به گروه ديگر . ضرورت دارد در اجراي اين برنامه سودمند ، از صرف هزينه هاي بسيار خود داري نشود (همان)

2.      دلبستگي و علاقه شديد به عالمان دين بر بنيان عقيده و ايمان (همان)

[راه هاي  نابودي] ...  بر حذرداشتن مردم از فرستادن کودکانشان به مدارس ديني با وارد ساختن اتهاماتي عليه مراجع و علماي بزرگ .برهم زدن رابطه دوستي آميخته با احترام بين عالمان دين و مردم وظيفه اي است که هيچ مأمور انگليسي نبايد فراموش کند. در اين  راه بايد سخت به دو کار عمده پرداخت : الف) برچسب زدن و تهمت وارد ساختن به علماء و مراجع ب) وارد ساختن بعضي از  عالم نمايان وابسته به وزارت مستعمرات در سلک علماي دين. مخصوصا بايد اين مزدوران عالم نما را به دانشگاه الازهر ، مراکز علمي و ديني استانبول و به حوزه هاي نجف و  کربلا تحميل نمود.

 

3.       اعتقاد شيعيان به پرداخت خمس و تقسيم آن از سوي علما به مستحقان[ يازدهمين نقطه قوت در کتاب ].

 [راه هاي  نابودي] ؛ از امور ديگري که سبب تقويت نفوذ اسلام در منطقه است ، موضوع خمس است. ضرورت دارد مسلمين را آگاه سازيم  که پرداخت آن در زمان پيغمبر و امامان واجب بوده و علماي دين اختيار آن را  ندارند مخصوصا که علما وجوه خمس را به سود خود صرف مي کنند ، خانه و کاخ و  باغ و اسب و گاو و گوسفند مي خرند...

4.      احترام به سادات ، اولاد و احفاد پيامبر و ياد آوري نام او بگونه اي که در نظر مسلمين پيامبر هميشه زنده است و شايسته آفرين و درود[هفدهمين نقطه قوت مسلمانان در کتاب] .

 در مورد علاقه و احترامي که شيعه ها براي "خاندان رسول" قائل اند بايد با  القاي ترديدهايي به انتساب آنان به پيامبر ، اين دلبستگي از ميان برود. در راه حصول اين مقصود بايد عده اي را اجير کنيم که با عمامه سياه يا سبز در انظار ظاهر شوند و خود را به دروغ اولاد رسول معرفي کنند. بدين ترتيب مردمي که آنان را مي  شناسند تدريجا در هويت سادات حقيقي هم شک مي کنند و به اولاد رسول سوء ظن مي يابند. موضوع ديگر برداشتن عمامه از سر علماي دين و سادات حقيقي است تا هم وابستگي به پيامبر از ميان برود وهم احترام علما در بين مردم.(همان ، ص85)

از ديگر نقشه هاي وزارت مستعمرات براي نابودي يا تضعيف اسلام که اجراي آن در زمان ما مشهود است عبارتند از " فراهم ساختن موجبات نا امني راه ها ،‌فتنه وهرج و مرج در مراکز شهرها و روستاها با حمايت از بد انديشان و ممانعت ازمجازات بدکاران ، فتنه انگيزان و  راهزنان مسلح و ترغيب و تشويق آنان به غارتگري و  راهزني بوسيله توزيع اسلحه و پول بين ايشان" ، " ثابت  نگه  داشتن بلاد اسلام در فقر ، قحطي و ويراني وممانعت از هرگونه  اصلاح و دگرگوني" ، " دامن زدن به فتنه ، آشوب و هرج ومرج" ، "تقويت افکاري که سبب زنده نگهداشتن عصبيت  هاي قومي و نِژادي و ملي گرايي ،دلبستگي شديد به فرهنگ وزبان و  تاريخ گذشته ملتها  گردد وقهرمانان و  شخصيتهاي تاريخي پيش از اسلام خود را سخت گرامي دارند "‌ ، " ترويج شرابخواري ، قمار ،‌فساد و شهوتراني " ، " لازم است  مسلمانان را از  عبادت بازداشت ودر وجوب عبادات در انديشه آنان ايجاد شک نمود . مخصوصا بر اين نکته اصرار ورزيد که خدا از اطاعت  بندگان بي نيازاست" ، "‌ در مسأله بي حجابي زنان بايد کوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رهاکردن چادر مشتاق شوند. بايد به استناد شواهد و دلايل تاريخي ثابت کنيم که پوشيدگي زن از دوران بني عباس متداول شده و  مطلقا سنت اسلام نيست" و...

 

اين نقشه ها در جامعه اسلامي در گذشته و حال اجرا شده و مي شود. " نگارش مطالب اهانت آميز و تهمت انگيز از سوي هرگروه نسبت به گروه ديگر " که هم اکنون از سوي برخي نويسندگان عقده اي يا مغرض همچنان ادامه دارد. در ساليان قبل اين خط انگليسي، از سوي مائوئيستهاي کويته در نشریات "عصري براي عدالت" و "امروزما" به خوبي اجرا مي شد و طيف مذهبي بويژه سادات با توهين آميز ترين عبارات ، مورد حمله و تهمت و افترا قرار مي گرفتند. اين خط در آن زمان از سوي همفکرانش در ايران نيز در نشريه "رسا " پي گرفته مي شد. تشکيک به نسب سادات و به مسخره گرفتن نشانه ها و نماد سادات نيز کاملا مشهود است.

براي مشاهده تطبيق پلان هاي وزارت مستعمرات انگليس در اين عصر ، ابتدا به نمونه باند شعله اي در کويته پاکستان و سپس پيروان شان در باند عليزاده مالستاني خواهيم پرداخت.

شعله اي ها در نشريه عصري براي عدالت مي نويسند :‌"‌جامعه تشيع بيشتر از آنکه يک جامعه باشد ، يک سازمان جاسوسي و مذهبي است که براي قرباني کردن جامعه هزاره تشکيل  شده است. شيعه درباري  در چوکات کاملا زير زميني همچون سازمان مخفي يهود عمل مي نمايد"( عصري براي عدالت ، شماره هاي 6 ، 9 ، 8 و 2 به نقل از روشنفکر امروز ما ، ص103)

چنانکه مشاهده مي شود اين بند از پلان وزارت مستعمرات که مي گويد :‌" نگارش مطالبي اهانت آميز و تهمت انگيز از سوي هرگروه نسبت به گروه ديگر" در مطالب نقل شده از نشريه بخوبي رعايت شده  و آن  ها هم به جامعه سادات تهمت جاسوسي زده و هم اهانت کرده اند.

گردانندگان نشريات امروز ما و  عصري براي عدالت و امثال آن که دشمني خاصي با سادات داشتند ، با تعابيري همچون "تشيع درباري" و  "جامعه مذهبي" ، "جامعه تشیع " و ... سادات را مورد هجمه قرار مي دادند. به همين خاطر با وارد کردن تهمت ها و پخش شايعات و فرافکني و انداختن تقصير شکستهاي خود به گردن سادات، بدنبال ايجاد نفرت از سادات درميان جامعه شيعه بودند. لذا ابتدا تئوري ايجاد نفرت از سادات را مطرح و سپس با سيل تهمت ها و شايعات آن را عملي واجرايي مي کردند. ببينيد که تئوري پرداز شعله اي در اين مورد چگونه نقشه می کشد :‌" ما بدين خاطر از خايينين هزاره  ياد نمي کنيم که تفاوت کلي ميان خيانت سيد فاضل ها و خيانت اين خاينين قايليم ؛‌چون فرق است بين يک نظام خاين ويک فرد خاين. ما تشيع درباري را يک نظام مي  بينيم.  براي نابودي صريح اين نظام نه تنها به موج کينه و بدبيني بلکه به موج انتقام گيري  نيز ضرورت است و اين استراتِژي بزرگ نجات ما است" (عصري براي عدالت ، شماره هاي 3 ، 5 و 1 به نقل از  روشنفکر امروزما ، ص88)

اين تئوري بلافاصله از سوي همفکران شان در نشريه "قرن خموش" مورد استقبال قرار  مي گيرد آن ها براي اينکه مردم مسلمان را تشجيع کنند به قتل عام سادات ، به اقليت بودن آنان در ميان جامعه هزاره اشاره مي کند و به صراحت خواهان قتل عام سادات مي شوند :‌" شيعه هاي درباري يک ناگزيري  دارند و آن نفوس فاميل وارشان در جامعه هزاره است که در صورت يک قيام پنج دقيقه اي ، يک فرد آن نيز زنده نخواهند ماند"

در راستاي همين پلان که از سوي شعله اي هاي همچون معلم عزيز ، انجنير سلطان حسين ، داکتر انور يوسفي ، ابراهيم فني ، حلاميس و مسکوب مطرح مي شد ، نفرت انگيزي از سادات از سوی عده اي از افراد به سرکردگي شيخ عزيز عليزاده ، بصورت وسيع ميان مردم شيعه پي گرفته مي شود. اگر به مقالاتي که باند عليزاده منتشر کردند به دقت توجه شود ، طرح ها و پلان هاي باند معلم مسکوب شعله اي وحتي ادبيات آن ها بخوبي ديده مي شود. وقتي اين افراد ، سادات را جاسوساني معرفي مي کنند که از پشت خنجر مي زنند ، يا استفتا هاي دروغين  را بنام سادات به چاپ مي رسانند يا سخنان عوامانه و جاهلانه برخي از سادات جاهل و نادان  را بعنوان يک عادت و سنت از سوي سادات تکرار کرده و با آب و تاب آن را بازشکافي  مي کنند ، جز عملیاتی کردن تئوري  ايجاد نفرت چيز ديگر نمي تواند باشد. بی دلیل نیست که مقالات علیزاده در سایت معلم عزیز مائوئیست، پی درپی نشر می شود ؛ اما از انتشار نقد آن خود داری می گردد.

به اين عبارات توجه کنيد که چگونه تئوری شعله ای ها  مبنی بر ایجاد موج نفرت از سادات ، توسط علیزاده به مورد اجرا گذاشته شده  و  پی گرفته می شود : "عادي ترين فحشي که برخي افرادي از اين دسته كه به مردم هزاره مي‌دهند، اين است: «هزاره ناف سگ» به نظر آغايان ناف سگ از خود سگ نجس تر و پليد تر است، که در «هزاره سگ» گفتن شعله خشم شان فرو نمي نشيند. «هزاره سرش زدني است و مالش خوردني» يعني کافر حربي که در حال جنگ با مسلمان باشد. اگر هزاره از آنها دختر خواستگاري نمايد، مي گويند: «سگ بالاي گوسفند؟!» آيا ازدواج سگ با گوسفند صحيح است؟ اينها ازدواج هزاره را با سيد، حرام و دست کم مايه خواري و ذلّت سادات مي داند"(مقاله دین وسیله برابری یا...) هدف نويسنده از نوشتن عبارات فوق که انسان از بازگويي آن شرم دارد چيست؟ آيا غير از ايجاد نفرت و دشمني بين سادات وجامعه هزاره است؟ غیر از ایجاد نفاق و اختلاف در جامعه تشیع است؟ غير از برانگيختن حس  انتقام يا فرمان قتل عام سادات است ؟ همان تئوري و فرماني که از سوي شعله اي ها در دهه هفتاد صادر مي شد، در دهه هشتاد از سوي باندي ديگر پيگرفته ميشود .

بايد از اين نويسنده که سهم امام خورده و نفاق انگيزي مي کند ، پرسيد: بر فرض, برخي از جاهلان سادات ، چنين سخنان ناشايست و غير اسلامي را بر زبان جاري کنند ، آيا برتويی که ادعاي عالم بودن داري ، ننگ وشرم نيست که آن را نشر و در نوشته خود چاپ مي کني؟ آيا اين کار شما از  مصاديق تشييع فحشا و منکرات نيست؟ آيا ايجاد کدورت و نفاق در جامعه شيعه عملي ناشايست و غيراسلامي نيست؟

ثانيا ، مگر جاهلان هزاره در باره سادات از اين تعابير ندارند؟ اگر ما  بياييم تعابيري همچون " سيدپارينچه " ، " هفت سيد خون يک پشي است" ، و... را مثل شما بسان يک حديث تشريح و تجزيه و تحليل کنيم و آن را بازشکافي کرده معاني آن را براي مردم شرح دهيم ، خود شما به ما نخواهيد  خنديد که ما" حرف هاي چند تا عوام جاهل " را نيشخوار مي کنيم يا از بازگويي اين حرف ها قصد ناصواب  داريم؟ آیا شما نخواهید گفت : شما مثل پشه روی کثافات می نشینید و  با هم زدن کثافات فضای جامعه شیعی را متعفن می کنید؟

همچنين همان اتهامات و تعابيري که شعله اي هاي "عصري براي عدالت" داشتند که سادات را جاسوس مي‌خواندند، اين‌ها نيز عينا همان اتهامات را با تعابير مشابه به کار مي برند. به اين عبارت آقاي عليزاده توجه کنيد: "خصوصا «سادات بني زهراي افغانستان» يعني آنهايي كه به نفع عبدالرحمن خون آشام جاسوسي مي‌كردند و موجب شدند%62 نفوس هزاره‌ي شيعه نابود شوند؛ آن‌هايي كه افشار را فروختند و به نفع طالبان جاسوسي و فعاليت مي‌كردند"(مقاله ادعاهای دروغین و مدعیان دروغگو)

اکنون به نوشته ای از  شعله ای ها توجه کنید : " ما بکلی واقفیم که جنگ حق خواهی و عدالت پسندی ما را در برابر امیر عبدالرحمن , همین شیعه های درباری با استفاده از قرآن ومذهب مشترک با ما به شکست مواجه ساختند و باعث قتل عام 62 فی صد جامعه ما  شدند"(عصری برای عدالت ، شماره های 1 ، 2 ، 3 ، 5 ، به نقل از روشنفکر امروز ما ، ص168)

براستي اين آقایان از کجا اين قدر مطمئن هستند که جاسوسي سادات باعث شد تا %62 در صد هزاره ي شيعه نابود شوند؟ اگر فيض محمد کاتب يک سيد مي بود، امروز آقاياني که او را از مفاخر هزاره برمي شمارند, درباره او چه قضاوتي مي کردند؟ آيا غير از اين مي بود که بزرگترين مدرک جاسوسي و مزدوري سادات براي عبدالرحمن تلقي مي شد؟ (ناگفته نماند که اینجانب با فیض محمد کاتب هیچ مشکلی ندارم هیچ که بخاطر اینکه رشته ام تاریخ است از او بسیار ممنون هستم اما روی سخنم با کسانی است که نه تنها از کاه که از هیچ کوه می سازند و از کاه کوه و از سیاه سفید می سازند و از سفید سیاه)دراينجا مجال اين نيست که توضيح بدهم آيا آن ساداتي که متهم به جاسوسي شده اند، از سادات سني بوده اند يا شيعه و اينکه چقدر از هزاره ها جاسوس عبدالرحمان بوده و چقدر آن ها بخاطر رقابت با هم و چشم و  همچشمي و عوامل ديگر به همديگر و جامعه تشيع خيانت کردند. تنها یک فراز از نوشته مورخ مشهور هزاره ، آقای حاج کاظم یزدانی را می آوریم : " سادات هزاره تا قبل از سلطه امیر عبدالرحمن، حتی در میان اهل سنت از احترام برخوردار بودند. فقط این امیر خونخوار بود که حرمت آنان را شکست و فرمانهای غلاظ و شداد صادر نمود تا هرچه سید و ملا و کربلایی در هزارستان بود، همه را دستگیر و به زندانهای هولناک انداخت و  خانواده هایشان را به اسارت گرفت. "(صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان، ص85). در مورد افشار نيز که يک جناح بخاطر عدم درايت و شکست، خواست تا با فرافکني، تقصير را به گردن جناح ديگر بياندازد و شکست را تبديل به فرصت کند و اگر در جنگ بيروني شکست خورده بود، با اين فرافکني رقباي داخلي را سرکوب کرده از صحنه خارج کند که اين کار را هم کرد. در جاسوسي براي طالبان هم که خوشبختانه یا متأسفانه از هزاره ها آنقدرنمونه عيني هست که نياز به شرح و بیان ندارد.

شما نقشه وزارت مستعمرات انگلیس را در مورد چگونگی بی اعتبار کردن سادات از طریق خدشه به انتساب شان به حضرت پیامبر(ص) و وارد کردن افراد غیر سید به نام سید را , خواندید.  این نقشه نیز از سوی باند علیزاده دقیق اجرا می شود. به این عبارت علیزاده توجه کنید:

" ولي آغاياني كه مدعيان برتري ذاتي هستند، از كجا مي‌توانند اثبات نمايند كه جزو خانواده‌ي رسول الله(ص) مي‌باشند و حكم آن خانواده را دارند؟ و «دون اثباته خرط القتاد»؛ زيرا اثبات اينكه كسي از ذريه‌يي رسول الله(ص) باشد،‌ به نظر آغايان مدعي برتري، به واسطه‌ي دو چيز است: 1- شجره نامه و نسب نامه ها : آيا بيشتر اين شجره نامه‌ها (من شاه‌سلندر آغا ولد شاه سمندر آغا ولد شاه‌سكندر آغا ولد شاه قلندر آغا و...) را كه به چهل الي پنجاه پشت به يكي از امامان (عليهم السلام) مي‌رسانند، كدام رجالي معتبر و مورد وثوق،‌ تاييد و توثيق كرده و مي كنند؟ 2- عمامه های سیاه و شالهای سبزرنگ : آيا هركسي عمامه سياه بر سر گذاشت و يا شال سبز گرد گردن خود پيچيد،‌ سادات است؟ با توجه به اينكه اشخاص معلوم الحال كه ريشه تاجيكي،‌ ازبكي و هزارگي دارند، به سيادت معروف شده اند "( ادعاهای دروغ و مدعیان دروغگو)

تشکیک در انتساب سادات به حضرت پیامبر(ص) در عبارت فرد مزبور ، روشن و اظهر من الشمس است اما وارد کردن افراد غیر سادات به نام سید , نیز از طریق "مؤذن " ها عملیاتی شده است. ممکن است این گروه افرادی مانند مؤذن را به نام سید وادار به استفتا کرده باشند تا از آن ها استفاده دو  منظوره کنند ؛ چنانچه دروغ شان افشا نشد ، فتنه ایجاد کنند و مردم شریف هزاره را علیه سادات تحریک کنند و اگر افشا شد ، از  آن در جهت تشکیک انساب سادات حقیقی و واقعی سود بجویند. این دو نقشه از این جهت نیز قابل ردیابی است که آن ها که بدنبال فتنه هستند ، یک استفتا را با مشخصات کامل انجام داده اند و دیگری را بدون هیچگونه مشخصات تا اگر یکی افشا شد بتوانند از دیگری استفاده کنند.

این حقیقت که استفتای فوق بمحض صدور ، بصورت گسترده کپی و تکثیر شده ، درمیان مهاجرین توزیع گردید ، این مظنه را که این حادثه یک توطئه از پیش طراحی شده بوده ، بیشتر تقویت می کند و گرنه چه دلیلی دارد که کسانی این همه هزینه کنند و  در کارخانه ها و محلات گشته کپی یک استفتای تحریک آمیز را توزیع نمایند. آن کار که یک کار خیر وخداپسندانه نبود بلکه منافقانه و تفرقه انگیز بود ، چگونه برخی از عمر ، وقت و مال خود برای تکثیر و توزیع آن هزینه می کنند؟

آقای علیزاده برای ایجاد شقاق و نفاق در میان جامعه شیعه و تحریک مردم علیه سادات ، آنچنان اشتیاق دارد که وقتی با سخن یکی از معترضان مواجه می شود که می گوید : " پیروان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) افتخارا دست ما  را می بوسند" ، فیلش یاد هندوستان می کند و از فرط علاقه به فتنه انگیزی ، تمام خوانده ها و دانسته های پیشین را که " وصف مفهوم ندارد" و " اثبات شیئ نفی ما عدا نمی کند " فراموش می کند و از آن اینگونه نتیجه می گیرد که :" مفهوم گفته ی نويسنده جوابيه شماره يك، چنین است که هرکه افتخارا دست سادات را نمي بوسند, پيروان پيامبر اسلام(ص) نيستند"(مقاله دین وسیله برابری...)

اينجا است که پلان هاي  وزارت مستعمرات انگليس به ياد انسان مي افتد که : " وارد ساختن بعضي از  عالم نمايان وابسته به وزارت مستعمرات در سلک علماي دين. مخصوصا بايد اين مزدوران عالم نما را به دانشگاه الازهر ، مراکز علمي و ديني استانبول و به حوزه هاي نجف و  کربلا تحميل نمود. " همچنين پلان ديگر آن :‌" دامن زدن به اختلافات مذهبي با ايجاد حس بدگماني و سوء ظن در ميان مسلمين شيعه و سني ، نگارش مطالبي اهانت آميز و تهمت انگيز از سوي هرگروه نسبت به گروه ديگر . ضرورت دارد در اجراي اين برنامه سودمند ، از صرف هزينه هاي بسيار خود داري نشود ".

عالمانی که کمر علی(ع) را شکست

حضرت امیر المؤمنین علی(ع) فرمود : قصم ظهری رجلان : عالم متهتک و جاهل متنسک

یعنی دو گروه پشت مرا شکست ؛ یکی عالمان پرده در و بی مبالات و دیگر جاهلان زاهد پیشه و متعبد.

اما عالمان هتاک و پرده در که کمر اسلام یا کمر پیشوای دین اسلام راشکسته است ، دلیلش معلوم است .

شاعر چه زیبا گفته :

چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا

عالم هتاک و بی مبالات با استفاده از علم خود میان پیروان پیامبر(ص) اینجاد نفاق و ا نشقاق می کند و مردم را با بی مبالاتی خود به دین بد بین می سازد و در واقع دزد دینداری مردم است. اگر دزدان دیگر از مردم مال دنیا می دزدد ، عالم هتاک از مردم دین و ایمان به سرقت می برد و با استفاده از قرآن و احادیث در جهت منافع و اهداف شخصی و گروهی ، دین را به  بیراهه کشانده و در آن انحراف ایجاد می کند.

عالمی که بجای پرده پوشی معایب جامعه اسلامی پرده دری کند و بجای ترویج مکارم اخلاقی در جامعه بد اخلاقی و ناسزاگویی و توهین و ناسزا رواج بدهد ، از آن دسته عالم نمایانی است که کمر پیامبر(ص) را شکسته است. پیامبر(ص) برای ترویج مکارم اخلاقی مبعوث شد و عالم پرده در و هتاک ضد رسالت آن حضرت بد اخلاقی و زشتی و پلشتی در جامعه ترویج می کند.

در حدیث دیگر  از امیر المؤمنین علی(ع) آمده است : قصم ظهري رجلان من الدنيا رجل عليم اللسان فاسق و رجل جاهل القلب ناسك هذا يصد بلسانه عن فسقه و هذا ينسكه عن جهله فاتقوا الفاسق من العلماء و الجاهل من المتعبدين أولئك فتنة كل مفتون فإني سمعت رسول الله ص يقول يا علي هلاك أمتي على يدي كل منافق عليم اللسان(مشکات الانوار ، ص135)

دو گروه از مردان پشت مرا شکسته اند ، مرد دنیا پرست فاسق اما زبان آور و مرد جاهل اما متعبد. مرد عالم زبان آور(فصیح و  بلیغ) با فسق خود مردم را از دین باز می دارند و آن دیگری از روی جهلش مانع از اسلام و ایمان مردم می شوند. از علمای فاسق بپرهیزید و از جاهلان متعبد نیز چرا که آن ها باعث فتنه هر فریب خورده اند. به درستی که من از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود : ای علی ! هلاک امت من بدست هر منافق زبان آور و سخندان است.

در حدیث دیگر از آن حضرت آمده : ما قصم ظهري إلا رجلان عالم متهتك و جاهل متنسك هذا ينفر عن حقه بهتكه و هذا يدعو إلى باطله بنسكه(غرر الحکم ، ص48)

پشت مرا جز دو گروه نشکسته اند : یکی عالمان پرده در و  هتاک و دیگر جاهلان متعبد ؛ این یکی (عالمان هتاک) مردم را از حق می رانند و فراری می دهند و آن دیگری (جاهلان زاهد پیشه) مردم را بسوی باطل دعوت می کنند.

دروغگو کیست؟

در طول تاريخ ، همواره پيامبران و مصلحان از سوي مخالفان به دروغگويي و ادعاهاي دروغ متهم شده اند.در سوره صاد مي خوانيم" وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّاب " ؛ آنان تعجب کردند از اينکه منذري ازخودشان آمده و کافران گفتند اين شخص(پيامبر) ساحردروغگو است. وقتي خداوند حضرت موسي(ع) را نزد فرعون فرستاد ، او و وزيرش هامان و قارون او را ساحر و کذاب دانستند(سوره غافر آيه 23) در سوره قمر آمده که قوم ثمود پيامبر خود را دروغگوي بي حيا يا گستاخ دانستند و گفتند : " أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِر(قمر/25)" . از قرآن کریم استفاده می شوددروغگو خواندن رسولان برنامه هميشگي کافران بوده است.

اگر سری به تاریخ بزنیم ، دروغگویان افراد راستگو و درستکردار را دروغگو می خوانده اند. یکی از  بارزترین افرادی که از سوی دروغگویان تاریخ به دروغگویی و ادعاهای دروغ متهم شده اند ، خاندان پیامبر(ص) بوده اند. از جمله وقتی اسرای اهل بیت(ع) را وارد مجلس عبید الله بن زیاد کردند ، ابن زیاد رو به حضرت زینب (س) کرد و با پر رویی و بی حیایی تمام گفت : "الحمد لله الذي فضحكم و قتلكم و أكذب أحدوثتكم" ؛ سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و ادعای شما را دروغ دانست . حضرت زینب (س) در جواب او فرمود : "  الحمد لله الذي أكرمنا بنبيه محمد ص و طهرنا من الرجس تطهيرا و إنما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا و الحمد لله‏ ؛ سپاس خدایی را سزد که ما را بواسطه پیامبر خود محمد(ص) بزرگی بخشید و گرامی داشت واز پلیدی ما را پاک و پاکیزه گرداند. همانا فاسق رسوا می شود و فاجر بزه کار دروغ می گوید و او غیر ما است و الحمدلله(الارشاد ج2،‌ص113)

بعد از آن ابن زیاد از قصر خود خارج شد و به مسجد رفت. در آنجا خطبه ای ایراد کرد گفت : " الحمد لله الذي أظهر الحق و أهله و نصر أمير المؤمنين يزيد و حزبه و قتل الكذاب ابن الكذاب و شيعته " ؛ سپاس خدایی را که حق و اهل آن را آشکار نمود و امیر المؤمنین یزید و حزب او را پیروز کرد و دروغگو پسر دروغگو را به همراه یارانش به قتل رساند. عبد الله بن عفیف ازدی که از شیعیان راستین امام علی(ع) بود از این گستاخی ابن زیاد که فرزند پیامبر(ص) را دروغگو خوانده بود ، برآشفت و فریاد زد : " يا عدو الله إن الكذاب أنت و أبوك و الذي ولاك و أبوه يا ابن مرجانة تقتل أولاد النبيين و تقوم على المنبر مقام الصديقين" ؛ ای دشمن خدا! دروغگو تو و پدرت هستی و آن کس که تو و پدرت را بر مردم ولایت داد. ای پسر مرجانه ! فرزندان پیامبران را می کشی آنگاه بر منبر و جایگاه صدیقان می ایستی؟! ( ارشاد ، ج2 ، ص117)

وقتی اهل بیت پیامبر(ص) و خاندان حسین(ع) در مجلس یزید وارد می شوند، یزید نیز حضرت زینب (س) را دروغگو می خواند. فاطمه دختر امام حسین(ع) نقل کرده وقتی در مجلس یزید بودیم ، یکی از شامیان از یزید خواست تا مرا به او ببخشد. من گمان کردم این کار برای آنها روا است . به همین ترسیدم و از  لباس عمه ام زینب گرفتم. عمه ام زینب می دانست این کار شدنی نیست بنا بر این به آن مرد شامی پرخاش کرد و گفت : بخدا دروغ گفتی و پست شدی. بخدا این کار نه حق تو است و نه حق یزید. یزید از این سخن عمه ام خشمگین شد و گفت : " كذبت إن ذلك لي و لو شئت أن أفعل لفعلت " ؛ دروغ گفتی ، من حق این کار را دارم و اگر بخواهم انجام دهم ، انجام خواهم داد. عمه ام زینب فرمود : " هرگز ، بخدا سوگند که خداوند به تو این حق را نداده مگر اینکه از دین ما خارج شوی. در این هنگام یزید از شدت خشم بر افروخته شد و گفت : با من چنین سخن می گویی؟ همانا پدر و برادرت از دین خارج شده بودند. حضرت زینب پاسخ داد : اگر تو مسلمان باشی تو ، پدر و جدت به دین خدا و پدر و برادرم هدایت شده اید . یزید جواب داد : "قال كذبت يا عدوة الله " ؛ دروغ گفتی ای دشمن خدا ! حضرت زینب (س) جواب داد : تو حاکمی که از روی ستم دشنام می گویی و بواسطه سلطنت خود زورگویی می کنی. یزید اینجا خجالت شد و ساکت ماند. آن مرد شامی دوباره تکرار کرد که این کنیز را به من ببخش. یزید به او پرخاش کرد و گفت : خدا به تو مرگ حتمی ببخشد(ارشاد ، ج 2 ، ص120).

چنانکه مشاهده شد ، این دروغگویان است که همواره راستگویان را به دروغگویی متهم می کنند. شاید این کار را برای پیشگیری انجام دهند تا دروغهای خود شان پوشیده بماند و آشکار نشود.

در عصر ما نیز برخی افراد دروغگو که دروغگویی های شان آشکار و عیان است ، در یک حمله پیشگیرانه دیگران را به دروغگویی متهم می کنند. یکی از این افراد مقاله ای نوشته با عنوان : " ادعاهايي دروغ و مدعيان درغگو" که در آن احادیث و آیاتی را که یکی از سادات بهسودی در فضیلت سادات آورده است ، از مصادیق دروغگویی سادات خوانده است. کسی نیست از این آقا بپرسد  حدیث "أَحِبُّوا أَوْلَادِي الصَّالِحُونَ لِلَّهِ وَ الطَّالِحُونَ لِي " رابه اعتراف خودت شیخ صدوق در جامع الاخبار نقل کرده است.آیا شیخ صدوق دروغگو است؟ آن بزرگوار در عصر خود و در اعصار بعد به "صدوق" یعنی بسیار راستگو معروف بوده آنگاه شما بخاطر دشمنی با سادات، بصورت تلویحی او را دروغگو می خوانی؟

اما دروغ ها و دروغگویی های جناب نویسنده :

1.       ایشان در مقاله " دین وسیله برابری ، این گونه بیان داشته که گویا آقای فاضل فریاد برآورده که : " آهای مردم! این پرچم امام حسین(ع) است از کربلا آورده ام، هرکه آن را زیارت کند، کور باشد بینا میشود، بیمار باشد صحت پیدا می کند، زن خشک و نازا باشد، آبستن وزایا میشود"

به راستی ، چه کسی از فاضل شنیده که گفته باشد ، هرکه آن را زیارت کند ، کورباشد بینا می شود ، بیمار باشد صحت پیدا می کند ، زن خشک و نازا باشد ، آبستن و زایا می شود؟ من بدون اینکه از فاضل دفاع کنم ، فکر می کنم وی برای تبرک حسینیه خاتم الانبیا پرچم امام حسین(ع) را آورده است. وقتی مردم عاشق اهل بیت(ع) شنیده که آن پرچم از حرم امام حسین(ع) است ، از شدت عشق و علاقه یا با اعتقاد به اینکه این پرچم بخاطر اینکه به حرم امام حسین(ع) نصب بوده ، می تواند کراماتی هم داشته باشد. به همین دلیل برای زیارت آن هجوم آورده اند. چنانکه پرچم هایی هم که به اصطلاح به آن پرچم متبرک شده بودند نیز از سوی مردم در نقاط مختلف هزاره جات زیارت می شدند ؛ اما چون عاملان آن ها سید نبود و بلکه طبق برخی شنیده ها یکی از آن افراد از منسوبین خود آقای علیزاده هم بود، هیچگونه اشاره ای به آن ها نشد.

2.       طبق اظهارات آقای علیزاده مالستانی ، صحنه زیارت پرچم منسوب به  امام حسین(ع) از سوی شیعیان اینگونه بوده : " بعد مردم ساده لوح و معتقد به خاندان پیامبر(ص) از کابل، غزنی، هزارجات و غیره در آن سرمای سوزان کابل، در محوطه ی خاتم الانبیا صفهای طولانی را تشکیل بدهند، تا بعد از چهار و پنج ساعت نوبت شان برسند و پرچم را ببوسند، ودست آغارا ببوسند، پول نذر خود را تقدیم کنند و ..." اگر جمله فوق را بصورت خبری دربیاوریم ، آقای علیزاده اینگونه خبرداده است که " مردم ساده لوح و معتقد به خاندان پیامبر(ص) از کابل غزنی ، هزارجات و غیره در سرمای سوزان زمستان کابل در محوطه ی خاتم الانبیا صفهای طولانی را تشکیل داده اند و بعد از چهار پنج ساعت که نوبت شان رسیده پرچم و دست آقای فاضل را بوسیده ، پول نذر خود را به او تقدیم کرده و می رفته اند". آیا واقعا صحنه همانگونه بوده است که این نویسنده گزارش کرده است؟

3.       ایشان در مقاله "ادعاهای دروغ و مدعیان دروغگو" مدعی است : " نگارنده هيچگونه كينه و عداوت شخصي، صنفي و قومي با كسي ندارد، ولي خرافه زدايي، جهل و تحميق ستيزي را براي خود يك وظيفه‌ي انساني و اسلامي ميداند " این در حالی است که هر فرد منصفی مقالات علیزاده را بخواند ، کینه و بغض شدید نگارنده را به وضوح مشاهده می کند. وقتی آقای علیزاده در میان پرانتز ، به کرات از قوم مورد هجمه خود به " سادات بنی الزهرای افغانستان" یاد می کند و هر نسبت دروغ و کذبی را از جاسوسی گرفته تا دروغگویی و بی حیایی می دهد، خود علایم آشکار از  بغض و کینه شما نیست؟ دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را ؟   یکی از نشانه های حقد و کینه شدید ایشان به  سادات آن است که وی همواره از سادات ، بجای " آقا" از کلمه "آغا" استفاده می کند. اگر ایشان نمی داند که عنوان احترامی برای مردان" آقا" است و بخصوص وقتی به سادات اطلاق شود , این بی سوادی او را می رساند و اگر می داند و عمدا از این کلمه استفاده می کند ، دروغگویی اش مبنی بر عدم کینه آشکار می شود.

4.       معروف است که بیان نصفی از واقعیت بمنزله دروغ است. مخصوصا اگر نیمه دیگر در قضاوت ، تأثیر داشته باشد ، بیان نصف و نیمه واقعیت دروغی آشکار است چون درواقع در آن قضیه وارونه نمایی شده است. مثلا زید بکر را به شدت می زند به حدی که صورتش کبود می شود. بکر بیچاره که زور ندارد تا با زید مقابله به مثل کند بجایش به زید فحش های آبدار می دهد. در اینجا اگر کسی که طرفدار زید است اینگونه گزارش دهد که : " بکر به  زید فحش های بسیار رکیک می داد و دهانش را در هنگام فحش دادن چنان باز کرده بود که گویی می خواهد بکر را یک لقمه کند" و هیچ اشاره ای به مضروب شدن او بدست زید نکند ، مردم که این خبر را می  شنوند ، چه قضاوتی نسبت به زید خواهند داشت؟ آیا این یک وارونه نمایی نیست که زید ظالم و آغاز گر را مظلوم و بکر مظلوم را بجای ظالم می نشاند؟ مثل همین قضیه از سوی علیزاده اتفاق افتاده است. وی در مورد قضیه ای اینگونه گزارش می دهد : " در سال 1377 که بامیان سقوط کرد، آقای خلیلی شکست خورده و با حال زار و ابتر به ایران آمد و چندان وضع خوبی نداشت، در زمستان همان سال سیمنار تقریب بین شیعه و سنی توسط جناب آقای ابراهیمی- نماینده مقام معظم رهبری ـ در تهران برگذار شد.در یک جلسه قبل از ظهر که آقای خلیلی نیز در جلسه حضور یافته بود، و آقای سرور دانش مجری برنامه بود از حضور آقای خلیلی در جلسه تشکر کرد وانگهی اعلام تنفس نمود. یکی دیگر از سر شناسان این دسته سادات، چنان خشم آلود سر آقای دانش میغُرّید که گویی شیر بیشه است، آنچنان دهن گشوده بود که فکر می‌کردی آقای دانش را یک لقمه خام میکند، و میگفت چرا نام این دزد و خبیث را بُردی؟! ولی وقتی صحنه تغییر کرد و آقای خلیلی معاون دولت شد، هیچ هفته شاید نباشد که همین آغا به دربار خلیلی شرفیاب نشود " در صورتی که این قضیه مطابق آنچه اینجانب از دو نفر از حاضران آن جلسه شنیده ام اینگونه بوده است که در آن سمینار چون همه یا اکثریت رهبران و شخصیت های سیاسی و جهادی افغانستان حضور داشتند و از طرفی آن ها باهم رقابت و دشمنی نیز داشتند ، پیشاپیش قرار شده بود که هر شخصیت که می آید ، مثل بقیه در جلسه حضور پیدا کند و از هیچیک تجلیل نشود. این پیمان در مورد سایر شخصیت های جهادی و سیاسی اعمال می شود ، اما وقتی آقای خلیلی می آید ، آقای دانش بر خلاف آن پیمان از او تجلیل و از حضورش در آن جلسه قدردانی می کند. این باعث می شود که آقای ... به او به شدت اعتراض کند . بدنبال اعتراض ... و برخی حضار دیگر ، آقای دانش از سمت مجریگری عزل می شود و بجایش کسی دیگر مجریگری برنامه را بعهده می گیرد. هرچند اینجانب موافق آن موضع سید مزبور نیستم و می گویم ، ایکاش ایشان آنجا از این نقض پیمان که سیره مستمره یک جریان خاص  بوده و هست، با کرامت می گذشت ، اما کتمان جانب دیگر قضیه یعنی تقصیر مجری برنامه چگونه قضیه را وارونه کرده و ایشان چگونه واکنش را با آب و تاب بیان کرده اما کنش را مکتوم نموده است. ضمن اینکه سید مذبور در آن زمان فردی تند مشرب بود که در جلسه ای مشابه در ایران ، نسبت به سیاست های ایران در قبال افغانستان نیز شدیدا اعتراض کرده بود. اما اینک او آن شیوه را رها کرده و رویه اعتدال را در پیش گرفته بگونه ای که نه تنها با خلیلی بلکه با همه رقبا و دشمنان چنین رفتار را دارد.

5.       ایشان در مقاله دین وسیله برابری فرموده : " در سال 1384 گروهی که ظاهرا گفته می شود در دفاع از حریم سادات افغانی در ایران فعالیت داشتند، تصمیم می گیرند نامه ای بنویسند و آن را به حزب اقتدار ملی ، سران و متنفذین سادات در داخل افغانستان بفرستند تا آنان در راه مانع ازدواج دختران سادات با غیر سادات کار کنند. اما بانیان این برنامه وقتی متوجه می شوند که نامه از نبود منطق و دلیل لنگ می زند، تصمیم می گیرند با استفتاء از یکی از آیت الله های شیعی در قم ، به این مبارزه ادامه بدهند. این کار را "سید محمد روح الله  مؤذن" نماینده یک جریان به عهده می گیرد. او استفتا را به دفتر آیت الله صادق شیرازی ارسال می کند. گویی این استفتاء در بهار 1386 به دست یکی از افغانهای مقیم قم می رسد ، اواین استفتاء را جهت تأیید به دفتر آیت الله شیرازی می برد. دفتر آیت الله صادق شیرازی با تأیید اصل استفتاء و تأیید پاسخ آن از سوی آیت الله شیرازی ، مجددا کپی موجود را تأیید می کنند"

این همه داستانسرایی برای استفتایی است که مستفتی آن سید نیست و از نژاد شریف هزاره است. اما آقای علیزاده که دیده دروغهایش افشا شده ، دست پیش را گرفته تا پس نیافتد ، بنا بر این در یک حمله پیشگیرانه ، سادات را به دروغگویی متهم کرده است!!!

حال شما قضاوت کنید چه کسی دروغگو است؟