دشمني با سادات، سابقه ديرينه دارد. نخستين کسي که با خاندان پيامبر(ص) آشکارا دشمني مي ورزيد، عبدالله بن زبير بود. وي از شدت دشمني با خاندان پيامبر(ص) و عشيره و تبار او، صلوات بر حضرت محمد(ص) را در خطبههايش ترک کرده بود تا صلوات بر آن حضرت باعث شادماني و افتخار خاندانش نشود. وقتي مردم بر او اعتراض کردند که چرا در خطبههايش بر حضرت رسول صلوات نمي فرستي، جواب داد: "إني لا أرغب عن ذكره و لكن له أهيل سوء إذا ذكرته أتلعوا أعناقهم فأنا أحب أن أكبتهم " ؛ من از فرستادن درود بر محمد(ص) رويگردان نيستم، اما او خاندان بدي دارد که هرگاه من محمد(ص) را ياد مي کنم، آن ها گردن هاي خود را بر مي افرازند. اين در صورتي است که من دوست دارم آنان را خوار و ذليل کنم ( شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج20 ، ص127)
دشمني با خاندان پيامبر(ص) در ميان بني اميه که از همه روشنتر است و نياز به توضيح و بيان ندارد که خلفا و کارگزاران آن ها همچون عبيد الله بن زياد، حجاج بن يوسف ثقفي و يوسف بن عمر ثقفي با اين خاندان چه عداوت ها که نداشتند و چه ظلم ها که نکردند. پس از بني اميه اين دشمني به بني عباس منتقل شد و خلفاي سفاک و ستمگر اين خاندان همچون منصور دوانيقي و متوکل بر ذراري پيامبر(ص) هرچه خواستند و توانستند با اين خاندان از قتل و غارت و توهين و تحقير روا داشتند که تاريخ از آن مکدر است و قلم از بيان آن در آزرم.
در زمان ما نيز کساني که دشمني اصلي اش با محمد(ص) و دين او است، بغض خود را بر ذريه او فرو مينشانند چون نميتوانند از ترس پيروان آن حضرت، دشمني خويش را با وي آشکار کنند. آنها زيرکانه و به انحاء مختلف سعي دارند تا پاسبانان دين محمدي را نابود نمايند و از سر راه بردارند تا از دين او نيز نشاني باقي نماند. کيست که نداند پاسبانان اصلي دين محمدي(ص) يکي ذراري آن حضرت و ديگر علماي راستين است که هردو همواره در معرض تهمتها ، برچسب ها و سخريه ها است.
انگليس که در پي محو دين مبين اسلام و خاموش کردن آيين محمدي(ص) بود و سادات و علما را سد راه خود مي دانست ، براي نابودي آن ها برنامه هايي ريخته بود که اکنون نيز از سوي عوامل آن پي گرفته مي شود. مستر همفر جاسوس انگليسي در خاطرات خود آورده است :
به سبب خوش خدمتيهايم در وزارت خانه مستعمرات انگلستان ، موقعيت خوبي داشتم . وزير مرا مخاطب قرار داد و گفت : تو اينک شايسته دريافت عاليترين نشان وزارت مستعمرات انگلستان هستي . نشاني که منحصرا به جاسوسان طراز دولت فخيمه اعطا مي شود. به معاون دستور داده ام تا شما را در جريان بعضي از مسائل محرمانه و سري دولت قرار دهد. معاون کتاب پرحجمي را در اختيارم گذاشت که بالغ بر هزار صفحه بود. معاون گفت : اين نخستين رازي است که بدستور وزير در اختيارت گذاشتم. به کتاب نام "چگونه اسلام را نابود کنيم ؟ " نهاده بودند ، و در حقيقت بهترين و عملي ترين برنامه بود که من و همکارانم وظيفه داشتيم در ممالک اسلامي انجام دهيم و به محو آثار اسلامي بصورت کامل خواهيم پرداخت. کتاب به تشريح نقاط قوت و نيرومندي اسلامي و علل پيشرفت مسلمانان مي پردازد و در مقابل ، اضمحلال و نابودي اين مظاهر ترقي و تکامل را در سر لوحه اقدامات وزارت مستعمرات قرار مي دهد ، با اين شيوه ها :
(مستر همفر به نقل از کتاب سري وزارت مستعمرات ، ابتدا نقاط قوت مسلمانان را فهرست کرده و بعد راه هاي نابودي واز کار انداختن آن ها را معرفي و آموزش مي دهد که اگر در تاريخ معاصر و محيط پيرامون خود کمي عميق تر فکر کنيم ، مي بينيم که همه آن پلان ها در جوامع اسلامي اجرا شده است. اينک ما برخي از نقاط قوت مسلمانان از ديدگاه وزارت مستعمرات انگليس را آورده و در کنارش راهکارهايي که براي محو آن نقاط قوت توصيه کرده نيز مي آوريم)
1. پاي بند نبودن به تعصبات قومي و نژادي ، زبان و فرهنگ ملي ، سوابق تاريخي.( خاطرات مستر همفر ، ترجمه ، دکتر محسن مؤيدي ، ص73)
[راه نابودي اين نقطه قوت] دامن زدن به اختلافات مذهبي با ايجاد حس بدگماني و سوء ظن در ميان مسلمين شيعه و سني ، نگارش مطالبي اهانت آميز و تهمت انگيز از سوي هرگروه نسبت به گروه ديگر . ضرورت دارد در اجراي اين برنامه سودمند ، از صرف هزينه هاي بسيار خود داري نشود (همان)
2. دلبستگي و علاقه شديد به عالمان دين بر بنيان عقيده و ايمان (همان)
[راه هاي نابودي] ... بر حذرداشتن مردم از فرستادن کودکانشان به مدارس ديني با وارد ساختن اتهاماتي عليه مراجع و علماي بزرگ .برهم زدن رابطه دوستي آميخته با احترام بين عالمان دين و مردم وظيفه اي است که هيچ مأمور انگليسي نبايد فراموش کند. در اين راه بايد سخت به دو کار عمده پرداخت : الف) برچسب زدن و تهمت وارد ساختن به علماء و مراجع ب) وارد ساختن بعضي از عالم نمايان وابسته به وزارت مستعمرات در سلک علماي دين. مخصوصا بايد اين مزدوران عالم نما را به دانشگاه الازهر ، مراکز علمي و ديني استانبول و به حوزه هاي نجف و کربلا تحميل نمود.
3. اعتقاد شيعيان به پرداخت خمس و تقسيم آن از سوي علما به مستحقان[ يازدهمين نقطه قوت در کتاب ].
[راه هاي نابودي] ؛ از امور ديگري که سبب تقويت نفوذ اسلام در منطقه است ، موضوع خمس است. ضرورت دارد مسلمين را آگاه سازيم که پرداخت آن در زمان پيغمبر و امامان واجب بوده و علماي دين اختيار آن را ندارند مخصوصا که علما وجوه خمس را به سود خود صرف مي کنند ، خانه و کاخ و باغ و اسب و گاو و گوسفند مي خرند...
4. احترام به سادات ، اولاد و احفاد پيامبر و ياد آوري نام او بگونه اي که در نظر مسلمين پيامبر هميشه زنده است و شايسته آفرين و درود[هفدهمين نقطه قوت مسلمانان در کتاب] .
در مورد علاقه و احترامي که شيعه ها براي "خاندان رسول" قائل اند بايد با القاي ترديدهايي به انتساب آنان به پيامبر ، اين دلبستگي از ميان برود. در راه حصول اين مقصود بايد عده اي را اجير کنيم که با عمامه سياه يا سبز در انظار ظاهر شوند و خود را به دروغ اولاد رسول معرفي کنند. بدين ترتيب مردمي که آنان را مي شناسند تدريجا در هويت سادات حقيقي هم شک مي کنند و به اولاد رسول سوء ظن مي يابند. موضوع ديگر برداشتن عمامه از سر علماي دين و سادات حقيقي است تا هم وابستگي به پيامبر از ميان برود وهم احترام علما در بين مردم.(همان ، ص85)
از ديگر نقشه هاي وزارت مستعمرات براي نابودي يا تضعيف اسلام که اجراي آن در زمان ما مشهود است عبارتند از " فراهم ساختن موجبات نا امني راه ها ،فتنه وهرج و مرج در مراکز شهرها و روستاها با حمايت از بد انديشان و ممانعت ازمجازات بدکاران ، فتنه انگيزان و راهزنان مسلح و ترغيب و تشويق آنان به غارتگري و راهزني بوسيله توزيع اسلحه و پول بين ايشان" ، " ثابت نگه داشتن بلاد اسلام در فقر ، قحطي و ويراني وممانعت از هرگونه اصلاح و دگرگوني" ، " دامن زدن به فتنه ، آشوب و هرج ومرج" ، "تقويت افکاري که سبب زنده نگهداشتن عصبيت هاي قومي و نِژادي و ملي گرايي ،دلبستگي شديد به فرهنگ وزبان و تاريخ گذشته ملتها گردد وقهرمانان و شخصيتهاي تاريخي پيش از اسلام خود را سخت گرامي دارند " ، " ترويج شرابخواري ، قمار ،فساد و شهوتراني " ، " لازم است مسلمانان را از عبادت بازداشت ودر وجوب عبادات در انديشه آنان ايجاد شک نمود . مخصوصا بر اين نکته اصرار ورزيد که خدا از اطاعت بندگان بي نيازاست" ، " در مسأله بي حجابي زنان بايد کوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رهاکردن چادر مشتاق شوند. بايد به استناد شواهد و دلايل تاريخي ثابت کنيم که پوشيدگي زن از دوران بني عباس متداول شده و مطلقا سنت اسلام نيست" و...
اين نقشه ها در جامعه اسلامي در گذشته و حال اجرا شده و مي شود. " نگارش مطالب اهانت آميز و تهمت انگيز از سوي هرگروه نسبت به گروه ديگر " که هم اکنون از سوي برخي نويسندگان عقده اي يا مغرض همچنان ادامه دارد. در ساليان قبل اين خط انگليسي، از سوي مائوئيستهاي کويته در نشریات "عصري براي عدالت" و "امروزما" به خوبي اجرا مي شد و طيف مذهبي بويژه سادات با توهين آميز ترين عبارات ، مورد حمله و تهمت و افترا قرار مي گرفتند. اين خط در آن زمان از سوي همفکرانش در ايران نيز در نشريه "رسا " پي گرفته مي شد. تشکيک به نسب سادات و به مسخره گرفتن نشانه ها و نماد سادات نيز کاملا مشهود است.
براي مشاهده تطبيق پلان هاي وزارت مستعمرات انگليس در اين عصر ، ابتدا به نمونه باند شعله اي در کويته پاکستان و سپس پيروان شان در باند عليزاده مالستاني خواهيم پرداخت.
شعله اي ها در نشريه عصري براي عدالت مي نويسند :"جامعه تشيع بيشتر از آنکه يک جامعه باشد ، يک سازمان جاسوسي و مذهبي است که براي قرباني کردن جامعه هزاره تشکيل شده است. شيعه درباري در چوکات کاملا زير زميني همچون سازمان مخفي يهود عمل مي نمايد"( عصري براي عدالت ، شماره هاي 6 ، 9 ، 8 و 2 به نقل از روشنفکر امروز ما ، ص103)
چنانکه مشاهده مي شود اين بند از پلان وزارت مستعمرات که مي گويد :" نگارش مطالبي اهانت آميز و تهمت انگيز از سوي هرگروه نسبت به گروه ديگر" در مطالب نقل شده از نشريه بخوبي رعايت شده و آن ها هم به جامعه سادات تهمت جاسوسي زده و هم اهانت کرده اند.
گردانندگان نشريات امروز ما و عصري براي عدالت و امثال آن که دشمني خاصي با سادات داشتند ، با تعابيري همچون "تشيع درباري" و "جامعه مذهبي" ، "جامعه تشیع " و ... سادات را مورد هجمه قرار مي دادند. به همين خاطر با وارد کردن تهمت ها و پخش شايعات و فرافکني و انداختن تقصير شکستهاي خود به گردن سادات، بدنبال ايجاد نفرت از سادات درميان جامعه شيعه بودند. لذا ابتدا تئوري ايجاد نفرت از سادات را مطرح و سپس با سيل تهمت ها و شايعات آن را عملي واجرايي مي کردند. ببينيد که تئوري پرداز شعله اي در اين مورد چگونه نقشه می کشد :" ما بدين خاطر از خايينين هزاره ياد نمي کنيم که تفاوت کلي ميان خيانت سيد فاضل ها و خيانت اين خاينين قايليم ؛چون فرق است بين يک نظام خاين ويک فرد خاين. ما تشيع درباري را يک نظام مي بينيم. براي نابودي صريح اين نظام نه تنها به موج کينه و بدبيني بلکه به موج انتقام گيري نيز ضرورت است و اين استراتِژي بزرگ نجات ما است" (عصري براي عدالت ، شماره هاي 3 ، 5 و 1 به نقل از روشنفکر امروزما ، ص88)
اين تئوري بلافاصله از سوي همفکران شان در نشريه "قرن خموش" مورد استقبال قرار مي گيرد آن ها براي اينکه مردم مسلمان را تشجيع کنند به قتل عام سادات ، به اقليت بودن آنان در ميان جامعه هزاره اشاره مي کند و به صراحت خواهان قتل عام سادات مي شوند :" شيعه هاي درباري يک ناگزيري دارند و آن نفوس فاميل وارشان در جامعه هزاره است که در صورت يک قيام پنج دقيقه اي ، يک فرد آن نيز زنده نخواهند ماند"
در راستاي همين پلان که از سوي شعله اي هاي همچون معلم عزيز ، انجنير سلطان حسين ، داکتر انور يوسفي ، ابراهيم فني ، حلاميس و مسکوب مطرح مي شد ، نفرت انگيزي از سادات از سوی عده اي از افراد به سرکردگي شيخ عزيز عليزاده ، بصورت وسيع ميان مردم شيعه پي گرفته مي شود. اگر به مقالاتي که باند عليزاده منتشر کردند به دقت توجه شود ، طرح ها و پلان هاي باند معلم مسکوب شعله اي وحتي ادبيات آن ها بخوبي ديده مي شود. وقتي اين افراد ، سادات را جاسوساني معرفي مي کنند که از پشت خنجر مي زنند ، يا استفتا هاي دروغين را بنام سادات به چاپ مي رسانند يا سخنان عوامانه و جاهلانه برخي از سادات جاهل و نادان را بعنوان يک عادت و سنت از سوي سادات تکرار کرده و با آب و تاب آن را بازشکافي مي کنند ، جز عملیاتی کردن تئوري ايجاد نفرت چيز ديگر نمي تواند باشد. بی دلیل نیست که مقالات علیزاده در سایت معلم عزیز مائوئیست، پی درپی نشر می شود ؛ اما از انتشار نقد آن خود داری می گردد.
به اين عبارات توجه کنيد که چگونه تئوری شعله ای ها مبنی بر ایجاد موج نفرت از سادات ، توسط علیزاده به مورد اجرا گذاشته شده و پی گرفته می شود : "عادي ترين فحشي که برخي افرادي از اين دسته كه به مردم هزاره ميدهند، اين است: «هزاره ناف سگ» به نظر آغايان ناف سگ از خود سگ نجس تر و پليد تر است، که در «هزاره سگ» گفتن شعله خشم شان فرو نمي نشيند. «هزاره سرش زدني است و مالش خوردني» يعني کافر حربي که در حال جنگ با مسلمان باشد. اگر هزاره از آنها دختر خواستگاري نمايد، مي گويند: «سگ بالاي گوسفند؟!» آيا ازدواج سگ با گوسفند صحيح است؟ اينها ازدواج هزاره را با سيد، حرام و دست کم مايه خواري و ذلّت سادات مي داند"(مقاله دین وسیله برابری یا...) هدف نويسنده از نوشتن عبارات فوق که انسان از بازگويي آن شرم دارد چيست؟ آيا غير از ايجاد نفرت و دشمني بين سادات وجامعه هزاره است؟ غیر از ایجاد نفاق و اختلاف در جامعه تشیع است؟ غير از برانگيختن حس انتقام يا فرمان قتل عام سادات است ؟ همان تئوري و فرماني که از سوي شعله اي ها در دهه هفتاد صادر مي شد، در دهه هشتاد از سوي باندي ديگر پيگرفته ميشود .
بايد از اين نويسنده که سهم امام خورده و نفاق انگيزي مي کند ، پرسيد: بر فرض, برخي از جاهلان سادات ، چنين سخنان ناشايست و غير اسلامي را بر زبان جاري کنند ، آيا برتويی که ادعاي عالم بودن داري ، ننگ وشرم نيست که آن را نشر و در نوشته خود چاپ مي کني؟ آيا اين کار شما از مصاديق تشييع فحشا و منکرات نيست؟ آيا ايجاد کدورت و نفاق در جامعه شيعه عملي ناشايست و غيراسلامي نيست؟
ثانيا ، مگر جاهلان هزاره در باره سادات از اين تعابير ندارند؟ اگر ما بياييم تعابيري همچون " سيدپارينچه " ، " هفت سيد خون يک پشي است" ، و... را مثل شما بسان يک حديث تشريح و تجزيه و تحليل کنيم و آن را بازشکافي کرده معاني آن را براي مردم شرح دهيم ، خود شما به ما نخواهيد خنديد که ما" حرف هاي چند تا عوام جاهل " را نيشخوار مي کنيم يا از بازگويي اين حرف ها قصد ناصواب داريم؟ آیا شما نخواهید گفت : شما مثل پشه روی کثافات می نشینید و با هم زدن کثافات فضای جامعه شیعی را متعفن می کنید؟
همچنين همان اتهامات و تعابيري که شعله اي هاي "عصري براي عدالت" داشتند که سادات را جاسوس ميخواندند، اينها نيز عينا همان اتهامات را با تعابير مشابه به کار مي برند. به اين عبارت آقاي عليزاده توجه کنيد: "خصوصا «سادات بني زهراي افغانستان» يعني آنهايي كه به نفع عبدالرحمن خون آشام جاسوسي ميكردند و موجب شدند%62 نفوس هزارهي شيعه نابود شوند؛ آنهايي كه افشار را فروختند و به نفع طالبان جاسوسي و فعاليت ميكردند"(مقاله ادعاهای دروغین و مدعیان دروغگو)
اکنون به نوشته ای از شعله ای ها توجه کنید : " ما بکلی واقفیم که جنگ حق خواهی و عدالت پسندی ما را در برابر امیر عبدالرحمن , همین شیعه های درباری با استفاده از قرآن ومذهب مشترک با ما به شکست مواجه ساختند و باعث قتل عام 62 فی صد جامعه ما شدند"(عصری برای عدالت ، شماره های 1 ، 2 ، 3 ، 5 ، به نقل از روشنفکر امروز ما ، ص168)
براستي اين آقایان از کجا اين قدر مطمئن هستند که جاسوسي سادات باعث شد تا %62 در صد هزاره ي شيعه نابود شوند؟ اگر فيض محمد کاتب يک سيد مي بود، امروز آقاياني که او را از مفاخر هزاره برمي شمارند, درباره او چه قضاوتي مي کردند؟ آيا غير از اين مي بود که بزرگترين مدرک جاسوسي و مزدوري سادات براي عبدالرحمن تلقي مي شد؟ (ناگفته نماند که اینجانب با فیض محمد کاتب هیچ مشکلی ندارم هیچ که بخاطر اینکه رشته ام تاریخ است از او بسیار ممنون هستم اما روی سخنم با کسانی است که نه تنها از کاه که از هیچ کوه می سازند و از کاه کوه و از سیاه سفید می سازند و از سفید سیاه)دراينجا مجال اين نيست که توضيح بدهم آيا آن ساداتي که متهم به جاسوسي شده اند، از سادات سني بوده اند يا شيعه و اينکه چقدر از هزاره ها جاسوس عبدالرحمان بوده و چقدر آن ها بخاطر رقابت با هم و چشم و همچشمي و عوامل ديگر به همديگر و جامعه تشيع خيانت کردند. تنها یک فراز از نوشته مورخ مشهور هزاره ، آقای حاج کاظم یزدانی را می آوریم : " سادات هزاره تا قبل از سلطه امیر عبدالرحمن، حتی در میان اهل سنت از احترام برخوردار بودند. فقط این امیر خونخوار بود که حرمت آنان را شکست و فرمانهای غلاظ و شداد صادر نمود تا هرچه سید و ملا و کربلایی در هزارستان بود، همه را دستگیر و به زندانهای هولناک انداخت و خانواده هایشان را به اسارت گرفت. "(صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان، ص85). در مورد افشار نيز که يک جناح بخاطر عدم درايت و شکست، خواست تا با فرافکني، تقصير را به گردن جناح ديگر بياندازد و شکست را تبديل به فرصت کند و اگر در جنگ بيروني شکست خورده بود، با اين فرافکني رقباي داخلي را سرکوب کرده از صحنه خارج کند که اين کار را هم کرد. در جاسوسي براي طالبان هم که خوشبختانه یا متأسفانه از هزاره ها آنقدرنمونه عيني هست که نياز به شرح و بیان ندارد.
شما نقشه وزارت مستعمرات انگلیس را در مورد چگونگی بی اعتبار کردن سادات از طریق خدشه به انتساب شان به حضرت پیامبر(ص) و وارد کردن افراد غیر سید به نام سید را , خواندید. این نقشه نیز از سوی باند علیزاده دقیق اجرا می شود. به این عبارت علیزاده توجه کنید:
" ولي آغاياني كه مدعيان برتري ذاتي هستند، از كجا ميتوانند اثبات نمايند كه جزو خانوادهي رسول الله(ص) ميباشند و حكم آن خانواده را دارند؟ و «دون اثباته خرط القتاد»؛ زيرا اثبات اينكه كسي از ذريهيي رسول الله(ص) باشد، به نظر آغايان مدعي برتري، به واسطهي دو چيز است: 1- شجره نامه و نسب نامه ها : آيا بيشتر اين شجره نامهها (من شاهسلندر آغا ولد شاه سمندر آغا ولد شاهسكندر آغا ولد شاه قلندر آغا و...) را كه به چهل الي پنجاه پشت به يكي از امامان (عليهم السلام) ميرسانند، كدام رجالي معتبر و مورد وثوق، تاييد و توثيق كرده و مي كنند؟ 2- عمامه های سیاه و شالهای سبزرنگ : آيا هركسي عمامه سياه بر سر گذاشت و يا شال سبز گرد گردن خود پيچيد، سادات است؟ با توجه به اينكه اشخاص معلوم الحال كه ريشه تاجيكي، ازبكي و هزارگي دارند، به سيادت معروف شده اند "( ادعاهای دروغ و مدعیان دروغگو)
تشکیک در انتساب سادات به حضرت پیامبر(ص) در عبارت فرد مزبور ، روشن و اظهر من الشمس است اما وارد کردن افراد غیر سادات به نام سید , نیز از طریق "مؤذن " ها عملیاتی شده است. ممکن است این گروه افرادی مانند مؤذن را به نام سید وادار به استفتا کرده باشند تا از آن ها استفاده دو منظوره کنند ؛ چنانچه دروغ شان افشا نشد ، فتنه ایجاد کنند و مردم شریف هزاره را علیه سادات تحریک کنند و اگر افشا شد ، از آن در جهت تشکیک انساب سادات حقیقی و واقعی سود بجویند. این دو نقشه از این جهت نیز قابل ردیابی است که آن ها که بدنبال فتنه هستند ، یک استفتا را با مشخصات کامل انجام داده اند و دیگری را بدون هیچگونه مشخصات تا اگر یکی افشا شد بتوانند از دیگری استفاده کنند.
این حقیقت که استفتای فوق بمحض صدور ، بصورت گسترده کپی و تکثیر شده ، درمیان مهاجرین توزیع گردید ، این مظنه را که این حادثه یک توطئه از پیش طراحی شده بوده ، بیشتر تقویت می کند و گرنه چه دلیلی دارد که کسانی این همه هزینه کنند و در کارخانه ها و محلات گشته کپی یک استفتای تحریک آمیز را توزیع نمایند. آن کار که یک کار خیر وخداپسندانه نبود بلکه منافقانه و تفرقه انگیز بود ، چگونه برخی از عمر ، وقت و مال خود برای تکثیر و توزیع آن هزینه می کنند؟
آقای علیزاده برای ایجاد شقاق و نفاق در میان جامعه شیعه و تحریک مردم علیه سادات ، آنچنان اشتیاق دارد که وقتی با سخن یکی از معترضان مواجه می شود که می گوید : " پیروان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) افتخارا دست ما را می بوسند" ، فیلش یاد هندوستان می کند و از فرط علاقه به فتنه انگیزی ، تمام خوانده ها و دانسته های پیشین را که " وصف مفهوم ندارد" و " اثبات شیئ نفی ما عدا نمی کند " فراموش می کند و از آن اینگونه نتیجه می گیرد که :" مفهوم گفته ی نويسنده جوابيه شماره يك، چنین است که هرکه افتخارا دست سادات را نمي بوسند, پيروان پيامبر اسلام(ص) نيستند"(مقاله دین وسیله برابری...)
اينجا است که پلان هاي وزارت مستعمرات انگليس به ياد انسان مي افتد که : " وارد ساختن بعضي از عالم نمايان وابسته به وزارت مستعمرات در سلک علماي دين. مخصوصا بايد اين مزدوران عالم نما را به دانشگاه الازهر ، مراکز علمي و ديني استانبول و به حوزه هاي نجف و کربلا تحميل نمود. " همچنين پلان ديگر آن :" دامن زدن به اختلافات مذهبي با ايجاد حس بدگماني و سوء ظن در ميان مسلمين شيعه و سني ، نگارش مطالبي اهانت آميز و تهمت انگيز از سوي هرگروه نسبت به گروه ديگر . ضرورت دارد در اجراي اين برنامه سودمند ، از صرف هزينه هاي بسيار خود داري نشود ".