دروغگو کیست؟
در طول تاريخ ، همواره پيامبران و مصلحان از سوي مخالفان به دروغگويي و ادعاهاي دروغ متهم شده اند.در سوره صاد مي خوانيم" وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّاب " ؛ آنان تعجب کردند از اينکه منذري ازخودشان آمده و کافران گفتند اين شخص(پيامبر) ساحردروغگو است. وقتي خداوند حضرت موسي(ع) را نزد فرعون فرستاد ، او و وزيرش هامان و قارون او را ساحر و کذاب دانستند(سوره غافر آيه 23) در سوره قمر آمده که قوم ثمود پيامبر خود را دروغگوي بي حيا يا گستاخ دانستند و گفتند : " أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِر(قمر/25)" . از قرآن کریم استفاده می شوددروغگو خواندن رسولان برنامه هميشگي کافران بوده است.
اگر سری به تاریخ بزنیم ، دروغگویان افراد راستگو و درستکردار را دروغگو می خوانده اند. یکی از بارزترین افرادی که از سوی دروغگویان تاریخ به دروغگویی و ادعاهای دروغ متهم شده اند ، خاندان پیامبر(ص) بوده اند. از جمله وقتی اسرای اهل بیت(ع) را وارد مجلس عبید الله بن زیاد کردند ، ابن زیاد رو به حضرت زینب (س) کرد و با پر رویی و بی حیایی تمام گفت : "الحمد لله الذي فضحكم و قتلكم و أكذب أحدوثتكم" ؛ سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و ادعای شما را دروغ دانست . حضرت زینب (س) در جواب او فرمود : " الحمد لله الذي أكرمنا بنبيه محمد ص و طهرنا من الرجس تطهيرا و إنما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا و الحمد لله ؛ سپاس خدایی را سزد که ما را بواسطه پیامبر خود محمد(ص) بزرگی بخشید و گرامی داشت واز پلیدی ما را پاک و پاکیزه گرداند. همانا فاسق رسوا می شود و فاجر بزه کار دروغ می گوید و او غیر ما است و الحمدلله(الارشاد ج2،ص113)
بعد از آن ابن زیاد از قصر خود خارج شد و به مسجد رفت. در آنجا خطبه ای ایراد کرد گفت : " الحمد لله الذي أظهر الحق و أهله و نصر أمير المؤمنين يزيد و حزبه و قتل الكذاب ابن الكذاب و شيعته " ؛ سپاس خدایی را که حق و اهل آن را آشکار نمود و امیر المؤمنین یزید و حزب او را پیروز کرد و دروغگو پسر دروغگو را به همراه یارانش به قتل رساند. عبد الله بن عفیف ازدی که از شیعیان راستین امام علی(ع) بود از این گستاخی ابن زیاد که فرزند پیامبر(ص) را دروغگو خوانده بود ، برآشفت و فریاد زد : " يا عدو الله إن الكذاب أنت و أبوك و الذي ولاك و أبوه يا ابن مرجانة تقتل أولاد النبيين و تقوم على المنبر مقام الصديقين" ؛ ای دشمن خدا! دروغگو تو و پدرت هستی و آن کس که تو و پدرت را بر مردم ولایت داد. ای پسر مرجانه ! فرزندان پیامبران را می کشی آنگاه بر منبر و جایگاه صدیقان می ایستی؟! ( ارشاد ، ج2 ، ص117)
وقتی اهل بیت پیامبر(ص) و خاندان حسین(ع) در مجلس یزید وارد می شوند، یزید نیز حضرت زینب (س) را دروغگو می خواند. فاطمه دختر امام حسین(ع) نقل کرده وقتی در مجلس یزید بودیم ، یکی از شامیان از یزید خواست تا مرا به او ببخشد. من گمان کردم این کار برای آنها روا است . به همین ترسیدم و از لباس عمه ام زینب گرفتم. عمه ام زینب می دانست این کار شدنی نیست بنا بر این به آن مرد شامی پرخاش کرد و گفت : بخدا دروغ گفتی و پست شدی. بخدا این کار نه حق تو است و نه حق یزید. یزید از این سخن عمه ام خشمگین شد و گفت : " كذبت إن ذلك لي و لو شئت أن أفعل لفعلت " ؛ دروغ گفتی ، من حق این کار را دارم و اگر بخواهم انجام دهم ، انجام خواهم داد. عمه ام زینب فرمود : " هرگز ، بخدا سوگند که خداوند به تو این حق را نداده مگر اینکه از دین ما خارج شوی. در این هنگام یزید از شدت خشم بر افروخته شد و گفت : با من چنین سخن می گویی؟ همانا پدر و برادرت از دین خارج شده بودند. حضرت زینب پاسخ داد : اگر تو مسلمان باشی تو ، پدر و جدت به دین خدا و پدر و برادرم هدایت شده اید . یزید جواب داد : "قال كذبت يا عدوة الله " ؛ دروغ گفتی ای دشمن خدا ! حضرت زینب (س) جواب داد : تو حاکمی که از روی ستم دشنام می گویی و بواسطه سلطنت خود زورگویی می کنی. یزید اینجا خجالت شد و ساکت ماند. آن مرد شامی دوباره تکرار کرد که این کنیز را به من ببخش. یزید به او پرخاش کرد و گفت : خدا به تو مرگ حتمی ببخشد(ارشاد ، ج 2 ، ص120).
چنانکه مشاهده شد ، این دروغگویان است که همواره راستگویان را به دروغگویی متهم می کنند. شاید این کار را برای پیشگیری انجام دهند تا دروغهای خود شان پوشیده بماند و آشکار نشود.
در عصر ما نیز برخی افراد دروغگو که دروغگویی های شان آشکار و عیان است ، در یک حمله پیشگیرانه دیگران را به دروغگویی متهم می کنند. یکی از این افراد مقاله ای نوشته با عنوان : " ادعاهايي دروغ و مدعيان درغگو" که در آن احادیث و آیاتی را که یکی از سادات بهسودی در فضیلت سادات آورده است ، از مصادیق دروغگویی سادات خوانده است. کسی نیست از این آقا بپرسد حدیث "أَحِبُّوا أَوْلَادِي الصَّالِحُونَ لِلَّهِ وَ الطَّالِحُونَ لِي " رابه اعتراف خودت شیخ صدوق در جامع الاخبار نقل کرده است.آیا شیخ صدوق دروغگو است؟ آن بزرگوار در عصر خود و در اعصار بعد به "صدوق" یعنی بسیار راستگو معروف بوده آنگاه شما بخاطر دشمنی با سادات، بصورت تلویحی او را دروغگو می خوانی؟
اما دروغ ها و دروغگویی های جناب نویسنده :
1. ایشان در مقاله " دین وسیله برابری ، این گونه بیان داشته که گویا آقای فاضل فریاد برآورده که : " آهای مردم! این پرچم امام حسین(ع) است از کربلا آورده ام، هرکه آن را زیارت کند، کور باشد بینا میشود، بیمار باشد صحت پیدا می کند، زن خشک و نازا باشد، آبستن وزایا میشود"
به راستی ، چه کسی از فاضل شنیده که گفته باشد ، هرکه آن را زیارت کند ، کورباشد بینا می شود ، بیمار باشد صحت پیدا می کند ، زن خشک و نازا باشد ، آبستن و زایا می شود؟ من بدون اینکه از فاضل دفاع کنم ، فکر می کنم وی برای تبرک حسینیه خاتم الانبیا پرچم امام حسین(ع) را آورده است. وقتی مردم عاشق اهل بیت(ع) شنیده که آن پرچم از حرم امام حسین(ع) است ، از شدت عشق و علاقه یا با اعتقاد به اینکه این پرچم بخاطر اینکه به حرم امام حسین(ع) نصب بوده ، می تواند کراماتی هم داشته باشد. به همین دلیل برای زیارت آن هجوم آورده اند. چنانکه پرچم هایی هم که به اصطلاح به آن پرچم متبرک شده بودند نیز از سوی مردم در نقاط مختلف هزاره جات زیارت می شدند ؛ اما چون عاملان آن ها سید نبود و بلکه طبق برخی شنیده ها یکی از آن افراد از منسوبین خود آقای علیزاده هم بود، هیچگونه اشاره ای به آن ها نشد.
2. طبق اظهارات آقای علیزاده مالستانی ، صحنه زیارت پرچم منسوب به امام حسین(ع) از سوی شیعیان اینگونه بوده : " بعد مردم ساده لوح و معتقد به خاندان پیامبر(ص) از کابل، غزنی، هزارجات و غیره در آن سرمای سوزان کابل، در محوطه ی خاتم الانبیا صفهای طولانی را تشکیل بدهند، تا بعد از چهار و پنج ساعت نوبت شان برسند و پرچم را ببوسند، ودست آغارا ببوسند، پول نذر خود را تقدیم کنند و ..." اگر جمله فوق را بصورت خبری دربیاوریم ، آقای علیزاده اینگونه خبرداده است که " مردم ساده لوح و معتقد به خاندان پیامبر(ص) از کابل غزنی ، هزارجات و غیره در سرمای سوزان زمستان کابل در محوطه ی خاتم الانبیا صفهای طولانی را تشکیل داده اند و بعد از چهار پنج ساعت که نوبت شان رسیده پرچم و دست آقای فاضل را بوسیده ، پول نذر خود را به او تقدیم کرده و می رفته اند". آیا واقعا صحنه همانگونه بوده است که این نویسنده گزارش کرده است؟
3. ایشان در مقاله "ادعاهای دروغ و مدعیان دروغگو" مدعی است : " نگارنده هيچگونه كينه و عداوت شخصي، صنفي و قومي با كسي ندارد، ولي خرافه زدايي، جهل و تحميق ستيزي را براي خود يك وظيفهي انساني و اسلامي ميداند " این در حالی است که هر فرد منصفی مقالات علیزاده را بخواند ، کینه و بغض شدید نگارنده را به وضوح مشاهده می کند. وقتی آقای علیزاده در میان پرانتز ، به کرات از قوم مورد هجمه خود به " سادات بنی الزهرای افغانستان" یاد می کند و هر نسبت دروغ و کذبی را از جاسوسی گرفته تا دروغگویی و بی حیایی می دهد، خود علایم آشکار از بغض و کینه شما نیست؟ دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را ؟ یکی از نشانه های حقد و کینه شدید ایشان به سادات آن است که وی همواره از سادات ، بجای " آقا" از کلمه "آغا" استفاده می کند. اگر ایشان نمی داند که عنوان احترامی برای مردان" آقا" است و بخصوص وقتی به سادات اطلاق شود , این بی سوادی او را می رساند و اگر می داند و عمدا از این کلمه استفاده می کند ، دروغگویی اش مبنی بر عدم کینه آشکار می شود.
4. معروف است که بیان نصفی از واقعیت بمنزله دروغ است. مخصوصا اگر نیمه دیگر در قضاوت ، تأثیر داشته باشد ، بیان نصف و نیمه واقعیت دروغی آشکار است چون درواقع در آن قضیه وارونه نمایی شده است. مثلا زید بکر را به شدت می زند به حدی که صورتش کبود می شود. بکر بیچاره که زور ندارد تا با زید مقابله به مثل کند بجایش به زید فحش های آبدار می دهد. در اینجا اگر کسی که طرفدار زید است اینگونه گزارش دهد که : " بکر به زید فحش های بسیار رکیک می داد و دهانش را در هنگام فحش دادن چنان باز کرده بود که گویی می خواهد بکر را یک لقمه کند" و هیچ اشاره ای به مضروب شدن او بدست زید نکند ، مردم که این خبر را می شنوند ، چه قضاوتی نسبت به زید خواهند داشت؟ آیا این یک وارونه نمایی نیست که زید ظالم و آغاز گر را مظلوم و بکر مظلوم را بجای ظالم می نشاند؟ مثل همین قضیه از سوی علیزاده اتفاق افتاده است. وی در مورد قضیه ای اینگونه گزارش می دهد : " در سال 1377 که بامیان سقوط کرد، آقای خلیلی شکست خورده و با حال زار و ابتر به ایران آمد و چندان وضع خوبی نداشت، در زمستان همان سال سیمنار تقریب بین شیعه و سنی توسط جناب آقای ابراهیمی- نماینده مقام معظم رهبری ـ در تهران برگذار شد.در یک جلسه قبل از ظهر که آقای خلیلی نیز در جلسه حضور یافته بود، و آقای سرور دانش مجری برنامه بود از حضور آقای خلیلی در جلسه تشکر کرد وانگهی اعلام تنفس نمود. یکی دیگر از سر شناسان این دسته سادات، چنان خشم آلود سر آقای دانش میغُرّید که گویی شیر بیشه است، آنچنان دهن گشوده بود که فکر میکردی آقای دانش را یک لقمه خام میکند، و میگفت چرا نام این دزد و خبیث را بُردی؟! ولی وقتی صحنه تغییر کرد و آقای خلیلی معاون دولت شد، هیچ هفته شاید نباشد که همین آغا به دربار خلیلی شرفیاب نشود " در صورتی که این قضیه مطابق آنچه اینجانب از دو نفر از حاضران آن جلسه شنیده ام اینگونه بوده است که در آن سمینار چون همه یا اکثریت رهبران و شخصیت های سیاسی و جهادی افغانستان حضور داشتند و از طرفی آن ها باهم رقابت و دشمنی نیز داشتند ، پیشاپیش قرار شده بود که هر شخصیت که می آید ، مثل بقیه در جلسه حضور پیدا کند و از هیچیک تجلیل نشود. این پیمان در مورد سایر شخصیت های جهادی و سیاسی اعمال می شود ، اما وقتی آقای خلیلی می آید ، آقای دانش بر خلاف آن پیمان از او تجلیل و از حضورش در آن جلسه قدردانی می کند. این باعث می شود که آقای ... به او به شدت اعتراض کند . بدنبال اعتراض ... و برخی حضار دیگر ، آقای دانش از سمت مجریگری عزل می شود و بجایش کسی دیگر مجریگری برنامه را بعهده می گیرد. هرچند اینجانب موافق آن موضع سید مزبور نیستم و می گویم ، ایکاش ایشان آنجا از این نقض پیمان که سیره مستمره یک جریان خاص بوده و هست، با کرامت می گذشت ، اما کتمان جانب دیگر قضیه یعنی تقصیر مجری برنامه چگونه قضیه را وارونه کرده و ایشان چگونه واکنش را با آب و تاب بیان کرده اما کنش را مکتوم نموده است. ضمن اینکه سید مذبور در آن زمان فردی تند مشرب بود که در جلسه ای مشابه در ایران ، نسبت به سیاست های ایران در قبال افغانستان نیز شدیدا اعتراض کرده بود. اما اینک او آن شیوه را رها کرده و رویه اعتدال را در پیش گرفته بگونه ای که نه تنها با خلیلی بلکه با همه رقبا و دشمنان چنین رفتار را دارد.
5. ایشان در مقاله دین وسیله برابری فرموده : " در سال 1384 گروهی که ظاهرا گفته می شود در دفاع از حریم سادات افغانی در ایران فعالیت داشتند، تصمیم می گیرند نامه ای بنویسند و آن را به حزب اقتدار ملی ، سران و متنفذین سادات در داخل افغانستان بفرستند تا آنان در راه مانع ازدواج دختران سادات با غیر سادات کار کنند. اما بانیان این برنامه وقتی متوجه می شوند که نامه از نبود منطق و دلیل لنگ می زند، تصمیم می گیرند با استفتاء از یکی از آیت الله های شیعی در قم ، به این مبارزه ادامه بدهند. این کار را "سید محمد روح الله مؤذن" نماینده یک جریان به عهده می گیرد. او استفتا را به دفتر آیت الله صادق شیرازی ارسال می کند. گویی این استفتاء در بهار 1386 به دست یکی از افغانهای مقیم قم می رسد ، اواین استفتاء را جهت تأیید به دفتر آیت الله شیرازی می برد. دفتر آیت الله صادق شیرازی با تأیید اصل استفتاء و تأیید پاسخ آن از سوی آیت الله شیرازی ، مجددا کپی موجود را تأیید می کنند"
این همه داستانسرایی برای استفتایی است که مستفتی آن سید نیست و از نژاد شریف هزاره است. اما آقای علیزاده که دیده دروغهایش افشا شده ، دست پیش را گرفته تا پس نیافتد ، بنا بر این در یک حمله پیشگیرانه ، سادات را به دروغگویی متهم کرده است!!!
حال شما قضاوت کنید چه کسی دروغگو است؟