وقتی به پیامبر رسید آسمان ترکید
وقتی به پیامبر(ص) رسید ، آسمان ترکید
دیروز چشمم به مقاله ای افتاد از نویسنده ای که همدیگر را خوب می شناسیم. این نویسنده در بخشی از مقاله اش نسل قوم وقبیله خود را به پادشاهان پیشدادی وکیانی رسانده است تا بدینوسیله فضیلتی برای قوم و قبیله اش اضافه کرده باشد. "هزاره ها از نسل آریان هوشنگ پیشدادی بامیانی اند که سلسله پیشدادیان نیای بزرگ هزاره اند که پایتخت شان در بامیان بوده است " البته ما با اینکه پشتنامه این قوم به پادشاهان کیانی برسد ، مشکلی نداریم ، خدا کند همین طور باشد ؛ اما وقتی نویسنده ای تناقض گویی می کند ، آدم حرصش می گیرد. این نویسنده پس از اینکه معیار اصلی کمال را تقوا ، ایمان و دانش مفید بر شمرده گفته : " هرکس این سه فاکتور را داشته باشد؛ فضیلت های بیشتری کسب کرده است. در دین مقدس اسلام ، معیار فضیلتی بیش از این شناخته شده نیست... پارتی و نسبت های خونی در این اندیشه منسوخ است" . ایشان شواهدی هم بر ادعای خود اقامه کرده اند. وی مذمت شدید از ابولهب عموی پیامبر(ص) و فرموده پیامبر(ص) که " السلمان منا اهل البیت" را از شواهد مدعای خود ذکر کرده و اضافه نموده است که بخاطر همین است که پیامبر(ص) به فاطمه (س) فرمود : اگر تو هم دزدی کنی دستت را قطع خواهم کرد. مقاله فوق در بحبوحه فتنه ای نوشته شده که برخی علیه سادات به راه انداخته بودند. بنا بر این منظور نویسنده کاملا پیدا است.
در این مورد نکاتی قابل ذکر است :
1. تناقض گویی نویسنده : اگر این سخن درست است که در اسلام همه امتیازات بر اساس تقوا و دانش است و معیارهای خونی هیچ فضیلتی به حساب نمی آید ، دلیل اینکه نویسنده اصرار دارد نسل قوم و قبیله ای که بدان منسوب است به پادشاهان کیانی برساند ، چیست؟ آیا غیر از این است که نویسنده می خواهد با انتساب به این سلسله ، فضیلتی بر فضایل قوم و قبیله اش اضافه کند؟ آیا غیر از این است که نویسنده انتساب به پادشاهان کیانی را یک امتیاز می داند؟ اگر در اسلام امتیازهای خونی منسوخ است ، انتساب به سلسله ای که قرن های متمادی است منقرض شده و زنده کردن استخوان های پوسیده پادشاهانی که تقوا هیچ که دین هم نداشته اند ، برای چیست؟ این همه اصرار به انتساب به شاهان پیشدادی و فر کیانی برای چیست ؟ چرا ایشان از اینکه به پادشاهان مغولی نسبت پیدا کند ، ابا دارد؟ آیا غیر از این است که آن ها منفورند و منفوریت سلسله مغولی و مؤسس این سلسله ممکن است به منسوبان آنان نیز سرایت می کند؟ " برخی از دیدگاه های مطرح شده مانند مغولی بودن هزاره ها کاملا بی پایه و بلکه طراحی شده است تا صاحبان اصلی این تمدن را بیگانه معرفی کنند" به راستی اگر ، سلسله مغول همچون غوریان و نوبختیان ، خوشنام می بودند ، این نویسنده و امثال آن اینک با افتخار خود را به آن منسوب نمی کردند؟
2. این نویسنده محترم بین معیارهای قانونی و معیارهای ارزشی خلط کرده است. وی می نویسد: " در دین مقدس اسلام معیار فضیلتی بیش از این شناخته شده نیست. بر اساس همین معیار پیامبر بزرگ اسلام (ص)به حضرت فاطمه(س) [فرمود:] اگر توهم دزدی کنی دستت را قطع می کنم" . این فرموده پیامبر(ص) به حضرت فاطمه از جهت معیارهای قانونی است ؛ یعنی در اسلام همه افراد در برابر قانون یکسان است ؛ اما این بدان معنا نیست که حضرت فاطمه بخاطر انتسابش به پیامبر(ص) هیچ فضیلت و امتیازی ندارد. ایکاش نویسنده به احادیثی که به نسبت خونی پیامبر(ص) تأکید دارند نیز توجه می کرد وقتی پیامبر(ص) می فرماید : " فاطمه بضعه منی من آذاها فقد آذانی" ، "عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله ص معاشر الناس أحبوا عليا فإن لحمه لحمي و دمه دمي لعن الله أقواما من أمتي ضيعوا فيه عهدي و نسوا فيه وصيتي ما لهم عند الله من خلاق"
خدا رحمت کند ، جعفری پشی را که بیشتر اوقات داستان زینب دختر رسول خدا(ص) را می خواند. زینب دختر رسول خدا(ص) همسر ابوالعاص بود. ابوالعاص در جنگ بدر اسیر شد. زینب برای آزادی همسرش گردن بندی که از خدیجه(س) بازمانده بود ، بعنوان فدیه فرستاد ؛ پیامبر(ص) گردن بند را با اجازه مسلمانان به دخترش برگرداند و ابو العاص را آزاد کرد ؛ اما از او تعهد گرفت وقتی به مکه بازگشت ، زینب را به مدینه بفرستد. ابوالعاص به قولش وفا کرد و زینب را مخفیانه به مدینه فرستاد. مشرکین وقتی خبر شدند ، زینب دختر پیامبر(ص) به طرف مدینه می روند ، جمعی از آنان به دنبالش رفتند. یکی از مشرکان نیزه اش را به هودج زینب داخل کرد که این باعث وحشت زینب شد. زینب که حامله بود ، بدنبال این وحشت بچه اش را سقط کرد. وقتی پیامبر(ص) مکه را فتح کرد ، علیرغم اعلام عفو عمومی ، خون برخی افراد را مباح اعلام کرد که یکی از آن ها هبار بن اسود بود. اینجا مرحوم جعفری از قول ابوجعفر علی نقیب سنی گریز می زد به روضه حضرت زهرا (س).
3. در جنگ احد ، یکی از افرادی که اسیر شد ، عباس عموی پیامبر(ص) بود. پیامبر(ص) دستور داده بود ، بنی هاشم را نکشند چون آن ها به اکراه در جنگ شرکت کرده اند. مخصوصا سفارش کرد که عباس عمویم را نکشید. مردی بنام ابوحذیفه گفت ما در این جنگ با پدران خود جنگیده و آن ها را کشته ایم ، آیا عباس را چون عموی پیامبر(ص) است واگذاریم؟ نه بخدا اگر او را ببینیم با شمشیر به صورتش زده خواهم کشت. پیامبر(ص) فرمود : " ایضرب وجه عم رسول الله بالسیف؟ " (البدایه والنهایه ابن کثیر ، ج3 ، ص285) همچنین روایت شده است که پیامبر(ص) شب بخاطر ناله های عمویش عباس خواب نمی برد.
4. بسیار گفته می شود : اگر فلان قوم بخاطر نسبتش با پیامبر(ص) عزیز است باید ابولهب نیز که عموی پیامبر(ص) بود ، عزیز بوده باشد در حالیکه ...
براستی ذریه پیامبر(ص) را می توان به ابولهب قیاس کرد؟ ابولهب کافر بود و ذریه پیامبر(ص) مسلمان" وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ" ، ابولهب مانع اسلام مردم بود ، سادات در بیشتر موارد از عوامل انتشار اسلام و تشیع در جهان از جمله افغانستان بوده اند. ابولهب در موقع دعوت پیامبر(ص) بیشترین ضربه را به آن حضرت می زد چون به مردم می گفت این برادر زاده ام مجنون است و به گفته او گوش ندهید ، آیا سادات هیچگاه از این حرف ها می زنند؟ اگر ابولهب مثل عباس عمل می کرد ، رفتار پیامبر(ص) با او چگونه می بود؟ مسلم است وقتی کسی کافر باشد یا با اسلام دشمنی کند ، نه تنها فضیلتی ندارد که گناهش چند برابر دیگران با عمل مساوی است.
5. سلمان از ما اهل بیت است. وجه صدور این روایت این است که در جنگ خندق سلمان که هم جثه قوی داشت و هم هنر زیاد و هم تلاش و جدیت فراوان در کندن خندق می کرد ، مهاجرین و انصار بر سر او نزاع کردند.چون پیامبر کندن خندق را بین مهاجرین و انصار تقسیم کرده بود. آنان بر سر سلمان دچار اختلاف شدند. هرکدام می خواست سلمان در گروه آن ها باشد تا سهم خود را زود تر به پایان برساند. پیامبر(ص) در اینجا برای خاتمه دادن نزاع مسلمانان فرمود : السلمان منا اهل البیت.(ابن اثیر ، اسدالغابه ، ج2 ، ص269)
6. کرامت ذاتی انسان. شیخ فتنه در مقاله ای گفته بود : منظور شما از کرامت ، کدام کرامت است. اگر کرامت ذاتی است که این مال همه انسان ها است چون قرآن فرموده: و لقد کرمنا بنی آدم و اگر منظور کرامت اکتسابی باشد ، این تنها بواسطه تقوا حاصل می شود. همان فرد در جای دیگرش با بررسی آیه " قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی " تلاش کرده تا قربی را منحصر کند به فاطمه و حسن و حسین و حضرت علی(ع) گفته که این آیه شامل سادات نمی شود.
سئوالی که اینجا مطرح می شود این است که "بنی" یعنی فرزندان و "قریب" یعنی نزدیک و قربی یعنی نزدیکان و خویشاوندان. دایره بنی تنگ تر است یا دایره قربی؟ مسلم است که دایره بنی تنگ تر است چون اقارب شامل فرزندان و غیر فرزندان می شود در صورتی که بنی تنا فرزندان را شامل می شود. ولی این آقا خطاب بنی آدم را بعد از هزاران فاصله بر خود قابل تطبیق می داند اما قربی را با دور و بر چهل واسطه بر ذریه زهرا قابل تطبیق نمی داند؟ جایی که می خواهد کرامت خود را ثابت کند دایره لفظ اضیق را آنقدر کش می دهد تا خودش را هم بپوشاند و جایی که می خواهد دشمن را خلع سلاح کند ، دایره لفظ وسیع المعنی را آنقدر تنگ می کند که... امان از دشمنی که چه ها نمی کند.
ما از این شخص سئوال می کنیم ، آیا ائمه(ع) در دایره قربی شامل بودند یانه ؟ اگر بگویی نه برخلافش دلایل زیاد از ائمه(ع) وجود دارد که خود و حتی سادات همعصر خود را در دایره آن شامل می دانستند. از جمله سخن حضرت امام باقر(ع) که فرمود : "إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةٌ أَمْضَاهَا فِي الْأَوَّلِينَ وَ كَذَلِكَ يُجْرِيهَا فِي الْآخِرِينَ وَ الطَّاعَةُ لِوَاحِدٍ مِنَّا وَ الْمَوَدَّةُ لِلْجَمِيع " و اگر بگویی که شامل بودند ، می پرسیم اینکه قربی ائمه را شامل می شود بر چه معیاری است؟ اگر ائمه(ع) را شامل شود سادات همعصر شان را نیز شامل خواهد شد. آنوقت پرسیده خواهد شد با چه ملاکی سادات همعصر را شامل می شود اما سادات نسل بعد را شامل نمی شود و اگر سادات نسل بعد را هم بگوید شامل می شود از سادات نسل بعد و ... همینطور .
7. صفیه دختر حی بن اخطب در جنگ خیبر به اسارت درآمد و حضرت پیامبر(ص) او را به همسری گرفت. برخی از همسران پیامبر(ص) او را با گفتن " یا بنت الیهودیه" اذیت می کردند. پیامبر(ص) به او گفت : "قولي أبي هارون نبي الله و عمي موسى كليم الله و زوجي محمد رسول الله فما تنكران منی " ؛ هارون پیامبر خدا پدرم و موسی کلیم الله عمویم و محمد رسول خدا(ص) شوهرم است پس چه چیزی را بر من عیب می گیرید ؟