در فتنه ای که واقع شد و برای مدتی ذهن طلاب را به خود مشغول کرد ، برخی درس های عبرت آموز نیز وجود دارد که در هر فتنه ای تکرار میشود و آن شایعات و تهمت هایی است که  بدون نام و نشان پخش می شود و دهان به دهان از این فرد به آن فرد در محافل و مجالس خصوصی و گفتگوهای دو نفری و سه نفری تکرار می شوند و حتی یک خبر به مرور چنان پر و بال پیدا می کند یا تغییر می یابد که از اصل آن فاصله حتی اگر شایعه ای بیش نبوده باشد، فاصله زیاد پیدا می کند.

یکی از این افرادی که در این فتنه مورد اتهاماتی قرار گرفت ، اینجانب بودم که شبنامه ای پخش شده بود و اسم اینجانب در آن شبنامه آمده بود.

روزی یکی ازدوستانم به من گفت : در کتابخانه جامعه العلوم ، روی یکی از میز ها ، نوشته ای دیدم که درآن آمده بود عده ای از سادات ، عبدالله نظری راتهدید کرده اند. وی گفت : من باقی سادات را نمی شناختم اما تنها شما و آقای ... را در آن میان شناختم. گفتم : عجب ! من که در این مورد حتی یک کلمه هم با عبدالله نظری حرف نزده ام چگونه او را تهدید کرده ام! اتفاقا همان روز موقع غروب وقتی از کتابخانه موسسه امام خمینی به طرف خانه می رفتم ، در میدان جانبازان کنار پارک صفائیه آقای نظری با دوچرخه اش به طرفم آمد و از من در مورد اوضاع کتابخانه پرسید که درمورد میزها کدام اطلاعیه و اخطاریه ای نزده است(در موسسه امام خمینی به برخی افراد میز اختصاصی می دهند که افراد کتابهای خود را روی آن می چینند و همیشه آنجا مطالعه می کنند . در آن زمان کتابخانه دچار تغییرات شده بود و تصمیم بر آن بود که به زیر زمین منتقل شود) گفتم : هنوز چیزی در این مورد نزده اند.

بعد گفتم : آقای نظری امروز یک چیزی شنیدم و داستان رابرایش گفتم و اضافه کردم : آیا من از آن زمان تاکنون با تو دراین مورد یک کلمه حرف زده ام تا ترا تهدید کرده باشم؟ آقای نظری ابتدا یک رجزی خواند که : مگر نظری اینقدر پایمنده است که  هرکس بیاید او را تهدید کند. و بعد گفت : من از این نوشته بی خبرم. در این زمان آن دوستم همراه با دو نفر دیگر که در آن روز در مورد این قضایا بحث هایی هم کرده بودیم ، آمدند. من تکرار کردم که ببینید من پیش خود نظری می گویم که من با نظری در این موارد حتی یک کلمه صحبت نکرده ام تا چه رسد که او را تهدید کرده باشم. نظری دوباره رجزش را  تکرار کرد و بعد پیش همان ها گفت : من از آن بی اطلاعم و اگر شما ثابت کنی من آن نوشته(شبنامه) را نوشته یا پخش کرده ام ، چنین و چنان ولی ممکن است برخی افراد از پیش خود این کار را کرده باشند.

نکته :

نکته درس ُآموز این داستان آن است که انسان نباید به شایعات و هرگفته ای اعتماد کند و دراین موارد اصل را بر دروغ بگیرد مگر آنکه خلافش ثابت شود. اینجانب در عمر کوتاه خود درمواردی که به خودم مربوط می شده ، یا به نحوی درجریانش بودم ، موارد زیادی شده که اخبار دروغ یا تحریف شده که کم از دروغ ندارد ، شنیده ام. بسیاری از این اخبار چون گوینده اولی معلوم نیست قابل اثبات و پیگیری هم نیست.